مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

تصویر ۱۴

يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۲ ب.ظ
مقام خُلت

می‌گفت ابراهیم «خلیل الله» است؛ رفیق خداست. می‌گفت بعد از هر طواف پشت مقام ابراهیم نماز می‌خوانی و اعلام آرزوی رفاقت می‌کنی؛ آرزوی یگانگی و برداشته شدن حجاب‌ها. یکی از تصویر‌های من از این سفر تصویر همین مقام رفاقت است؛ تصویر تک و توک آدم‌هایی که خیلی زیر پوستی و ناپیدا، جا‌به‌جا رفاقتشان با خدا ثابت می‌شد. یک‌شب بعد از اتفاقی غریب از یکی‌شان پرسیدم چطور هم‌چین‌کاری کردی؟ خندید. از آن‌ خنده‌هایی که گوشه‌ی چشم‌هاش چروک می‌افتاد. گفت ما با خدا رفیقیم. از آن روز فکر کرده‌ام همین جاست جایی که باید بهش رسید؛ مقام رفاقت. روز آخری که ازش خداحافظی می‌کردیم انقدر نعمت‌هایی را که نمی‌بینیم برایمان شمرد و بابت هرکدام چشم‌هاش از خوشی برق زد و شکر گفت که من غصه‌ی دور شدنمان از هم را یادم رفت. خوب هم‌نشینی‌ بود. چقدر خوبی یادم داد. رفاقتش چه حسرت برانگیز بود. 

۹۰/۰۹/۰۶

نظرات  (۳)

از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیافزود...
تصویرسازی های عالی و حسادت برانگیز، دست شما درد نکند و اجرتان با اما حسین




لطفتون مستدام.
آدم چه دل‌گرم می‌شه کامنت آشنا می‌بینه :)
چه قدر خوبی یادم داد...
شما هم به ما یاد بدید




باید اول برسم به «مقام رفاقت»

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">