مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

تصویر ۱۳

شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۲۶ ب.ظ
مقصود

می‌دانی؟ مهم است که کعبه را از نزدیک دیده باشی. همین‌که روزی پنج‌بار به طرفش می‌ایستی، انگیزه‌ی کافی‌ای است برای این‌که کنجکاو دیدارش باشی؛ برای درک ارزشش یا فهم کارکردش و کنه اصالتش. 

کعبه موجود دل‌تنگی‌آوری است. هر چه بیش‌تر ببینیش، تشنه‌تر می‌شوی. در حرم هم که باشی وقتی کمی دور بنشینی، شلوغ که باشد، آدم‌ها زیاد رفت و آمد کنند، یا مثلا مشغول قرآن خواندن باشی، گاهی سرت را بالا می‌آوری، بلند می‌شوی می‌ایستی اصلا، که به‌تر ببینیش. دلت تنگش می‌شود؛ حتی اگر توی خود صحن نشسته باشی.

گفته‌اند کعبه نمودی از عرش خداست که «النظر الی الکعبة، عبادة»1 که «الدخول فی الکعبة، دخول فی رحمة الله ...»2. این‌ چهار دیواری سیاه‌پوش نشانه‌ی خداست؛ خودش آیه است «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ»، امن است «وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا». من همه‌ی این‌ها را می‌گذارم کنار ادامه‌ی همان حدیث اول «و النظر الی الامام عبادة»، کنار «انا ابن مکة و منی، انا ابن زمزم و الصفا» که گفت: «الأمر بالطواف حول هذه الأحجار مقدمة للحضور عند الإمام»3، چون «تلک الأحجار التی لا تضر و لا تنفع»4 که بدانی همه‌ی حج‌ت دانستن همین‌هاست.  


1. کافی. جلد 4. باب فضل النظر إلى الکعبة. حدیث 56861. 

2. کافی. جلد 4. باب دخول الکعبة. حدیث 8020.

3. بحار،‌ جلد 23،‌ صفحه 224. 

4. نهج‌البلاغه،‌ خطبه‌ی قاصعه (234). 

۹۰/۰۹/۰۵

نظرات  (۴)

به شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم عشق تو زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید

برای درددل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید

مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید؟

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید

شاعر:حسن بیاتانی

پاسخ:
پاسخ:
نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید

ممنون از شعر
عالی.
عالی؛ می‌توانست بخشی از کتابِ سفرنامه‌ی شما باشد.
دانی ز چه رو خانه ی حق گشته سیه پوش //// زیرا که خدا نیز عزا دار حسین است




حی علی العزا
حی علی البکا
فی ماتم حسین
مظلوم کربلا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">