تصویر ۱۰
آدم گاهی پیش خودش فکرهایی میبافد که یک سر سوزنش هم در برخورد با واقعیت درست از آب در نمیآید. در بیشتر کتابها و مقالههایی که راجع به حج خواندم پیش از رفتن، نویسنده جایی اشاره کرده بود که با شروع فصل حج شور و جنبشی در کل دنیا ایجاد میشود و چیزهایی از این دست که باورم نمیشد. یعنی فکر میکردم طبیعتا نویسندهای که در ایران نشسته و فوقش چهار تا کشور مسلمان دیگر را دیده از کجا میداند که بقیهی دنیا هم به جنبش در میآید در این فصل. راستش حرفشان به نظرم بسیار نادقیق میآمد.
شبی که از اینجا عازم بودیم صفهای شلوغ و طولانی زائران در فرودگاه پیرسون تورنتو متعجبم کرد. ترکها و ایرانیها و عربها و خیلیهای دیگر راهی حج بودند. هیچ وقت سالن اصلی فرودگاه را این همه شلوغ ندیده بودم. توقف بین راه ما فرودگاه استانبول بود. ظهر بود که وارد شدیم. از همان لب هواپیما چشمهای من از دیدن جمعیت احرام پوشیدهی یک دست سفید گرد شده بود. کاروان کاروان زائر از همه جای دنیا وارد میشدند؛ خیلیشان با دو تکه پارچهی سفید احرامی و یک ساک کوچک. از یکی که از امریکا آمده بود پرسیدم اینها چرا از اینجا لباس احرام پوشیدند گفت خیلیهاشان حتی از همان در خانهیشان که بیرون میآیند به قصد حج، لباس عوض میکنند. صحنهی عجیبی بود. فرودگاه زرق و برق دار استانبول و خیل حاجیان سفیدپوش. حتی آنجا هم باز فکر نکردم که چقدر حرف نویسندههای آن کتابها درست بوده. تا روزهای مکه که در صحن حرم کاروانهایی دیدم از کشورهایی که حتی فکرش را نمیکردم مثلا مکزیک و برزیل (نه کاروان مسلمانان مهاجر به این کشورها، که اصالتا مکزیکی و برزیلی و غیره) از بیشتر کشورهای اروپایی، افریقایی، امریکای جنوبی، جمعیت بسیار زیاد مسلمانان چینی و کل آسیای شرقی، کشورهای شمال دنیا و جنوبش، روسیه و همهی کشورهای جدا شدهاش، استرالیا، هند و پاکستان و بنگلادش و افغانستان و ایران و کشورهای عربی هم که گفتن ندارد. ولولهای در عالم افتاده بود انگار.
کاش این لباس عوض کردنمان نشانهی آن تحول درونی باشد.