مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۱

شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۲:۰۴ ق.ظ




























۹۰/۰۷/۳۰

نظرات  (۴)

می‌شود یکی در آینده از گذشته‌ی یکی بخواهد برایش در آینده‌ای که اتفاق افتاده دعا کند؟!




چرا یاد اینسپشن افتادم؟
دعا برای دوستان از واجبات است و قید زمان برش جاری نمی‌شود.
سلام این صفحه سفید یعنی چی؟ وبلاگتون دچار مشکل شده؟ شایدم خودتون؟!
ینی رفتی؟
واقعا؟!
وقتی مکه بودیم من خیلی کوچیک بودم یه روز یادم نیست چندساعت نشستم لبه ی پله های مسجدالحرام همینجوری نگاه میکردم به کعبه به سیاهاو سفیدایی که همه در یک جهت میچرخیدند و یک ذکر میگفتند...احساس کردم خدای من که همیشه اول آرزوهام اسمش رو صدا میکردم چقدر یزرگه چقدر سرش شلوغه این همه آدم این همه رنگ این همه حرف این همه دعا و آرزو...

حالا وقتی رفتی نشستی روبه روش نگاهت که به اون چهارگوش سیاه رنگ دوست داشتنی افتاد.سلام من رو هم برسون!:)
التماس دعا
التماس دعا


اونجا زیر ناودون طلا

روبروی حجرالاسود

کنار مقام ابراهیم

روبروی در طلا


طبقه دوم
.
.
.
.
.
.

مسجد النبی


التماس دعا

به خدا بگو ریحانه یه گوشه ای از این شهر غربت گرفته فقط و فقط عاقبت به خیری میخواد ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">