۳۲
چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۴۷ ق.ظ
- کم پیش میآید که من از آدمها و قدرتشان بترسم ولی الان ترسیدهام. خیلی هم. بعد هی زیر زیرکی به خودم گفتهام وَ مَنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ جَعَلَهُ
سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَکَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ ... سه سال است افتادهام در مخمصهی آدمی که هربار دیدمش راه نفسم تنگتر شد. به قول مهرناز استاد اینطوری پیدا کردن اینور دنیا استعداد ویژهای میخواست که من داشتهام.
- یک تیم 5 نفره از بچههای دانشکده از زمستان پارسال در تدارک برگزار کردن کنفرانس جامعهشناسیای هستیم که سه هفتهی دیگر برگزار خواهد شد. سخنران اصلی برنامه مایکل اتکینسون است که چند سال پیش درس فرهنگ عامه را در دانشگاه مکمستر با او برداشتم. راستش را بخواهی انگیزهی داوطلب شدن برای برگزاری کنفرانس برای من فقط اتکینسون بود و یکبار دیگر بهره بردن از هوش و تیزبینیاش از نزدیک. حالا میترسم روند ویرایش و بازنگری پایاننامهام طوری پیش برود که حتی به سخنرانی او هم نرسم.
- باید خودم را از این فضا بکشم بیرون برای مدتی. باز سرم گرم بازنویسی رزومه و سیوی و غیره است این روزها؛ و این از سختترین کارهای روزگار است برای من. باید با آدمهای دیگری حشر و نشر داشته باشم.
۹۰/۰۶/۳۰