مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۳۷

پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۰۵ ب.ظ
هفته‌ی پیش رفته بودیم کنسرت ناظری. اسم اجرا را گذاشته بودند «آوای صلح ایران». من فکر کرده‌بودم لابد از مولانا می‌خواند دیگر. که خواند. قطعه‌ی اول - ایوان مدائن -  که به وسط‌های اجرا رسید من دیگر سونی‌سنتر تورنتو نبودم. 11 سپتامبر 2001، کاخ سعدآباد، ولوله‌ی جمعیت،‌ بازار سیاه بلیت‌. من و مامان از مدت‌ها پیش بلیت خریده بودیم. همه سفر بودند ما دوتا تنها بودیم. کنسرت در فضای باز کاخ برگزار شد. بی‌نظمی‌ بیداد می‌کرد. عده‌ای بلیت داشتند صندلی نداشتند، عده‌ای صندلی داشتند بلیت‌هایشان تقلبی بود. من و مامان به زحمت جا پیدا کردیم برای نشستن. اجراها عالی بود با آن‌که تنظیم صدا آن شب هم مشکل داشت، مثل اجرای تورنتو. نتوانستیم تا آخر کنسرت بمانیم. باید می‌رفتم چمدانم را بر می‌داشتم و می‌رفتم فرودگاه. با دوستانم می‌رفتیم مکه. خوب یادم است به خانه که رسیدیم برج‌های دوقلوی امریکا فرو ریخته‌ بود و ما مات و مبهوت خیره شده بودیم به صفحه‌ی اخبار تلویزیون.

درست 10 سال بعد، شب 11 سپتامبر،‌ من باز زل زده بودم به اجرای همان قطعات و ریتم‌ها و همه‌ی این‌ سال‌های بی‌صلح را دوره می‌کردم.

-----

+ 

۹۰/۰۶/۲۴

نظرات  (۲)

چند سالی است که محال است پای کامپیوتر بنشینم و تو را نخوانم ...خیلی دوستت دارم از راه دور بدون اینکه دیده باشمت



ممنون
salut
ca va bien?
lموفق باشید
یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">