از همین راه دور
-- بار آخری که رفتم مکه اینقدر ناراحت و دلگیر شدم از برخورد
شرطههای توی حرمها که برگشتم با صدای بلند به خدا گفتم «ببین خونهات
رو سپردی دست کیا». زن بودن من که گناه محرز بود شیعهگی هم خشونت و توهین
رفتار آنها را بیشتر میکرد. یکبار نگذاشتند با دل خوش با فاصلهی کم از کعبه یا پشت مقام ابراهیم یا توی حجر اسماعیل دو رکعت نماز بخوانم. بماند. --
امروز همینطور که تلویزیون روی این کانال بود نماز مغرب شد به وقت مکه. دومین شب جمعهی ماه شعبان است و
تمام صحن پر. به ردیفآدمها که حلقهحلقه منظم و مرتب ایستادهاند تا نماز
شروع شود نگاه میکنم. تعداد محرمها زیاد است. زنها مثل همیشه آن گوشه
سهم بسیار بسیار کوچکی از کل صحن را تشکیل دادهاند. نماز که شروع میشود
دوربین روی پسربچهی ایرانیای زوم میکند که محرم است. همش حواسش به
حولهاش است که از روی دوشش نیفتد. سیاهی چشمهاش برق میزند.
بعد از نماز عدهای میدوند سمت رکن حطیم و عدهای طوافشان را شروع میکنند. الغامدی میخواند
الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِینَ عَلَىٰ مَا أَصَابَهُمْ وَ الْمُقِیمِی الصَّلَاةِ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (حج:٣٥﴾
پ.ن. گیریم شاکی و ایرادگیر و منتقد، دلم تنگ شده برای طواف آن خانه.
یک چندسالی که از وطن دور باشید این استعداد را پیدا میکنید که از صد فرسخی هموطنهاتون رو تشخیص میدید. نشانهها زیاد است برای شناسایی.