ابزار رفع دلتنگی
دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۲:۴۲ ق.ظ
میخواستم بلکبریام را بفروشم. محضِ امتحان اینکه سیم کارتم در دستگاه مبایل ایرانم کار میکند، شارژش کردم؛ سیم کارته کار نکرد ولی خط ایران آنتن میداد. از سال اولی که آمدم اینجا یکجور بازی مسخرهای ترتیب داده مخابرات ایران. گاهی آبش با سرویس راجرز توی یک جوب است و ما آنتن داریم، گاهی کلاهشان توی هم میرود و سرویس قطع میشود. به لحاظ شخصی که کلا مهم نیست؛ مگر من چقدر کار دارم با خط مبایل ایرانم این سر دنیا؟ همینطوری محض رفع دلتنگی و اینها به کار میآید.
خلاصه که الان مدتی است آنتن داریم. اساماس زدم به مامان براش بوس فرستادم. جوابم را داد. خیال بافتم که مثلا چند خانه آنطرفتر است. حالم خوش نبود از جلسهی فردا. گفتم جک بفرست یک کم بخندیم. چند دقیقه بعد سیل جکها سرازیر شد. تا شب فکّم درد گرفته بود از بس خندیده بودم. کاش قطع نشود باز؛ یک حس خوب "همین دور و بر بودن" به آدم میدهد. حسی که در چت و تلفن و ایمیل نیست. همهی اینها دوری را به رخ آدم میکشند. اساماس مال وقتی است که نزدیکی. قرار نیست وقت زیادی صرف کنی سر این ارتباط. چیزی میپرسی، جواب میدهی، اطلاعاتی رد و بدل میشود و یا احساساتی سر ریز میکند (جنبههای تجاری و تبلیغاتیش هم حتی همینطور است). در دسترس بودن عنصر اصلیش است.
۹۰/۰۲/۱۹