مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

Hope can drive a man insane

جمعه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۰، ۰۸:۲۰ ب.ظ
از در کتاب‌خانه که آمدم بیرون چشمم افتاد به جعبه‌ی چوبی کنار در خروجی که توش پر از مجله و کتاب بود. فکر کردم که کتاب و مجله‌های اضافه‌شان را گذاشته‌اند که هر کس می‌خواهد بردارد. ولی رویش نوشته بود Books to Prisoners. یاد نگاه و عینک سر دماغ اندی افتادم وقتی کتاب‌خانه‌ی زندان را با اصرار و نامه‌نگاری پی‌درپی گسترش داد. یاد برق چشم‌های هانا افتادم وقتی اولین کتاب را از کتاب‌خانه‌ی زندان گرفت و شروع کرد دور کلمات شکل هم خط کشید. فکر کردم چه امیدی تزریق می‌شود کرد از راه این کتاب‌ها. یاد زندان‌های خودمان افتادم؛ کسی کتاب می‌فرستد به زندان‌های ایران؟ کتاب‌خانه‌هایشان چطور است؟ خنده‌ام گرفت از فکر خودم. یاد آدم‌هایی افتادم که این مدت رفته‌اند اوین و جاهای دیگر. گمانم برعکس این پروسه را ما باید طی کنیم. باید کتاب از زندان بیاید برای ما. بس‌که آدم چیزفهم و فرهیخته رفته آن‌جا.

یاد آن صحنه‌ی رستگاری افتادم که اندی با ماشین قرمزش و حساب بانکی پر و پیمان جاده‌ی کنار اقیانوس را گرفته بود و می‌رفت. هانا و اندی هر دو قواعدی را که زندگی برشان بار کرده بود دور زدند. یکی قاعده‌ی درونی خودش را، آن ترسی را که از مواجهه با ناتوانیش داشت در زندگی اجتماعی و عاقبت راهی زندانش کرد تا آخر عمر و دیگری قواعد ناعادلانه‌ی جامعه‌ای را که او را بی‌خود و بی‌جهت محکوم کرده بود به گناه نکرده.

باید دور بزنیم همه‌چیز را ... 

۹۰/۰۱/۲۶

نظرات  (۴)

از این پست با این‌ش موافق‌م: «گمانم برعکس این پروسه را ما باید طی کنیم. باید کتاب از زندان بیاید برای ما. بس‌که آدم چیزفهم و فرهیخته رفته آن‌جا.»
۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۴۴ سلطنت از آن توست
امان از دست این فیلم شائوشنگ...
وامان از دستت ای مقام.




شائوشنگ جای خودش رو خوب باز می‌کنه تو زندگی آدم
کاش یه روز همهمون مثل اندیفریاد بزنیم.فریاد رهایی...
واز زندانیان اوین ورجایی شهر و ... بگو که همه اهل مطالعه هستند و هم بند مجرمان خطرناک گشته اند. ویا اینکه گاهی برای این دربندان کتاب قبول نمی کنند و من مانده ام اعتصاب غذا یکطرف، خوراک روحشان چه می شود؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">