مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

حال من خوب نیست. نشسته است گوشه‌ی دیوار به تاریکی اتاق بی‌پنجره فکر می‌کند و غمش را مثل یک تکه نان خشک به دندان می‌کشد. حال من البته این‌طورها نبود که همیشه آرام گرفته باشد این گوشه. اولش که خوب نبود فکر کرده بود گرسنه است. کمی که توی آش‌پزخانه گشته بود فهمیده بود هیچ هم گرسنه نیست. بعد رفته بود کمی بپّربپّر کرده بود که هورمون هیجانش جریان پیدا کند ولی آن وسط‌ها یک‌باره برگشته بود سراغ همان "ساری گلین"‌ و ادامه‌ی گریه‌اش. حالا هم حال من منتظر است. منتظر است که بهار شود؛ منتظر است که او بهار شود، تا حال من خوب شود.  

* (+)

۸۹/۱۲/۲۱

نظرات  (۱)

ساری گلین و بهاری که انگار فقط از روی تقویم دارد می آید!
دو تا حس مشترک،من هم گشتن توی آشپزخانه و بپر بپر را امتحان کرده ام....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">