مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

من از تو چیز دیگری خواسته بودم

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۸۹، ۱۲:۲۴ ق.ظ
چشم باز می‌کنی و خودت را درون یک ماز بی‌سرانجام می‌بینی. زندگی گاهی سخت است. گاهی مزمن شدن دردها تمام روح و روانت را تبدیل به قطب شمال می‌کند؛ یخ‌زده و تاریک. اینقدر سرد و بی‌حس که حتی پلک زدنت هم نمی‌آید.
۸۹/۰۸/۳۰

نظرات  (۴)

زنده‌گی! مازِ بی‌سرانجام، مازِ بی‌سرانجام...
یا أیها الانسان انک "کادح" الی ربک کدحاً فملاقیه... و به قول آقای جوادی آملی: و انسان باید در این آیه نظر و تامل کند که آیا لقای حقیقی جز با فنای حقیقی در ملاقات شونده حاصل می گردد؟




تذکر. تلنگر. هر چی اسمشه. لازم بود. بسیار ممنون
سلام

خیلی سرد بود! یخ کردم توی سرمای پاییزی
کی‌ باید لب هاش بذارد رو لب هات، نفس بدهد؟ بگو خبرش کنیم.




اینقدر خلاف بودی تو؟ حالا چرا کاهو؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">