مامانها نباید بروند بیمارستان
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۸۹، ۰۸:۱۶ ق.ظ
یک روزهایی هم هست در این دنیا که میدانی آن چراغ کنار جیمیل مامانت حالاحالا دیگر سبز نمیشود؛ دیگر به این زودی از پستهای جدید دیوار فیسبوکش خبری نیست و بغض میکنی. میدانی دیگر وقت و بیوقت نمیتوانی زنگ بزنی و یکباره یادت بیفتد که تهران تازه دم صبح است. ملاحظهگر میشوی. میترسی زنگ بزنی و از خواب بپرانیشان. میدانی تا مدتی نمیتوانی گیرش بیاوردی در حالی که از کلاسش درآمده و هنوز نفسنفس میزند و تصورش میکنی به طرف ماشیش میدود...
۸۹/۰۸/۳۰