مرا سفر به کجا میبرد؟
شنبه, ۸ آبان ۱۳۸۹، ۱۱:۵۳ ب.ظ
امروز یک روز آرام بود...بود...بود. نه که حالا نیست. حالا هم آرام است اگر طوفان و رعد و برق دل من را نادیده بگیری. دارد از جا میکندم این باد تندی که میوزد درونم. دارد پرتم میکند به تورنتو؛ نه، به ده سال پیش. میخواهم به اندازهی همهی این سالهای دوری از آدمهایی که دوستشان دارم و گیر افتادن بین آدمهای ناهمگون گریه کنم.
پ.ن: قبول. تجربهی این چند سال، عمری به درد میخورد ولی کجا باید تمام شود این تکانها؟ من عین شش سال، از حال "سفر" خارج نشدهام، مستقر نشدهام.
۸۹/۰۸/۰۸