مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

We'd be lost without each other

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۸۹، ۱۲:۰۵ ق.ظ

دیشب باهم‌بودنمان شش ساله شد. و من هیچ دوست ندارم به سال‌های قبل برگردم. و من دیده‌ام که هر چه این روزها گذشته، چقدر روشن‌تر شده این باهم‌بودنه. و فهمیده‌ام که تو با قاشق غذا می‌خوری و من با چنگال. که غذاهای خورشتی را تو به‌تر درست می‌کنی و ژیگول‌بازی می‌ماند برای من. که من یاد گرفته‌ام تُن صدایم دست خودم باشد در اوج اژدهابودگی و تو دیرتر از من آماده نشوی برای از در بیرون رفتن. که من وسواس نداشته باشم وقتی نامه‌ها و کاغذهای سرگردان تو، گوشه و کنار خانه پخش است و تو کشوی جوراب‌هایت را مرتب نگه داری. که تو تمام زندگی‌ات شد من و من بغض می‌کنم از مهربانیت ... و بودنت اصلاً.


پ.ن: گمانم یکی از شب‌های تب‌دار و دردآلود بهار هشتاد و سه، فرشته‌ای از کنار من و غزل‌های آن دیوان سنگین جلد قرمز شمس و صدای آن پرنده‌ی تاریک باغ روبه‌رو گذشت، وقتی که جای تو خالی بود؛ خبر کم بودنت را حکماً او به خدا داد. 

۸۹/۰۷/۰۷

نظرات  (۳)

بام‌تان بلند و دل‌تان گرم.
ممنون بابت همه تبریکات خصوصی!
مبارک باشد ...
این همه شور و عشق و باهم بودنتان مبارک باشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">