مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

ماه تمام

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۲۳ ق.ظ

پرسید بهشت مگر بازارگرمی می‌خواهد؟ گفت زینت بهشت او اید نه ابزار تبلیغاتیش. از «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ» (الرحمن: ٧٠) گفت و از تکرار «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ»؛ که یادآورد نعمت‌ها را. که بگوید از میان این‌همه شما اید که اینگونه لقب می‌گیرید. از تجلیات فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (الواقعه: ٣٤) گفت و این‌که آن‌ها را آفریده است؛ آفریدنی. از نعمات بهشت برای مومنین که می‌گفت رسید به «هَلْ أَتَىٰ» (الانسان) و اوصافش. نه دیگر اثری از «عُرُبًا أَتْرَابًا» بود نه رنگی از «حُورٍ عِینٍ». از چه بگوید وقتی تو خودت ماه تمامی؟

پ.ن:چقدر جمله‌هایش من را یاد او می‌اندازد که می‌گفت تمام "لیل"‌های قرآن تو ای.

۸۹/۰۶/۱۹

نظرات  (۲)

لایک،بیکام ا فن!
خدا رحمتش کنه
۲۰ شهریور ۸۹ ، ۱۷:۲۱ زهراانتظاری
وقتی تو خودت ماه تمامی، یکم ریتم داشت! : )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">