مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

باز از در و دیوار هجوم آورده‌ای

سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۳:۳۳ ق.ظ
- از همان دیشب با خودم کلنجار رفته‌ام که هبوط را باور نکنم؛ نکرده‌ام، نمی‌کنم هم.

- مهمانی دارد تمام می شود ... آسمان بالای سرت شاهد است و این ماه تازه به دنیا آمده.

- کاش فیس‌بوک "جا" بود. شبی نیمه‌شبی با یک پیت بنزین می‌رفتم سراغش و سر تا تهش را آتش می‌زدم. همه‌اش را هم که نمی‌شد، حداقل آن ستون پیشنهادات دوستی سمت راستش را خاکستر می‌کردم. (این بند درباره‌ی گودر هم صادق است).

۸۹/۰۶/۱۶

نظرات  (۱)

۱۶ شهریور ۸۹ ، ۰۹:۱۳ بانو بدون او
سلام

آخ گفتی خواهر...من هم همین آرزو را دارم.


راستی پیشاپیش عیدت مبارک




عید خوب است، آن‌هم عید فطر؛ بر تو هم مبارک ولی دلم را بیش از این تکان نده ... هیچ سالی از رفتن این ماه این‌طور به هم نریخته بودم ... السَّلَامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِیهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِیهِ الْأَعْمَالُ ...
کسی این حوالی است که خوب روضه می‌خواند؛ دلم هوای صدایش را کرده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">