عاشقانههای او (3)
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۸۹، ۱۰:۱۳ ب.ظ
میگوید: دل مادر موسی خالی شد از سپردن بچهاش به آب؛ وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغاً.
بعد میگوید: إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا
زیر لب زمزمهاش میکنم؛ رَّبَط، رَّبَط، رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا. دلم فشرده میشود. میروم نگاه میکنم به معنی فعلش: پیوند استوار؛ دلش را محکم گره زدیم به خودمان؛ لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ -- قصص: ۱۰
... میشود ربط دهی دل ما را با خودت؛ همینطور سفت و محکم؟ شاید که از مومنین شویم ...
۸۹/۰۶/۰۱
یافتمش!
هربار دلم رو میلرزونه.
اجازهی نشرش تو فضای اینستاگرام رو دارم؟