مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

صدایش ...

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۰۲ ق.ظ
سازم کوک نیست ... نمی‌شود هم. سیم‌ سومش از بیخ کنده شده و با هزار دوز و کلک وصلش کرده‌ام. صدایم هم مثل تو مخملین نیست. ولی چه‌کار می‌توانستم بکنم غیر از آن‌که بعد این‌همه سال بروم سه‌تارم را از جعبه‌ی سیاهش از بالای کمد درآورم و بنشینم به صدای ساز مرد چوپان زدن و خواندن که بتوانم بغضم را فرو دهم؟
۸۹/۰۵/۰۹

نظرات  (۱)

اوممممممممممم

نمی دونم چی بگم . خوش به حالش که می ماند و نمی رود . ما چگونه ایم ؟




صدای فکر کردن ... :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">