صدای نامیرای او
یک ماهی بود که فکر میکردم یعنی واقعاً ارزشش را داشت که اینقدر سفرم را عقب انداختم فقط بهخاطر همین کنسرت؟ ولی داشت. همآن تکنوازی "کرشمه" و بعدش زلال صدای شجریان و همراهی مژگانش با آن صدای خاص* خیالانگیز کافی بود که حالیم کند که سفر جایی نمیرود، ولی هیچ معلوم نیست جایی دیگر باز بتوانم طعم این صدا را از نزدیک تجربه کنم.
انتخاب شعرها خوب و حساب شده بود. نواها چه آنجا که در ماهور بود چه آنجا که در همایون، دلنشین و قوی بود. گفتن هم ندارد که در پایان هر بیت ِ شعر ِ "اینبار سرمست آمدم تا جام و ساغر بشکنم" صدای دست و سوت مردم چطور سالن را بر میداشت و با "همراه شو عزیز" اش چطور همه همراهی کردند و چند چشم تر شد.
ظاهراً بار ششمی بود که شجریان در Roy Thomson Hall تورنتو میخواند و مسئول برنامه اعلام کرد که علاوه بر اینکه خوش است از این موضوع، از اینکه میبیند ایرانیها از هنرمندی که همصدای اعتراضشان است اینقدر استقبال کرده اند -- که همآن ویکند اول بعد از اعلام فروش بلیت، همهشان تمام شده -- هیجانزده شده است؛ گمانم 2000 نفری بودیم.
اینطور کنسرتهای کلاسیک خوبیشان این است که آدمها یا خیلی محترمند یا تمام تلاششان را میکنند که محترم به نظر برسند؛ لبخند ملیح بزنند و لباسهایشان رسمیتر از حد معمول باشد. در اینطور کنسرتها من ِ محجبه احساس "وصلهی ناجور بودگی" نمیکنم چون تعداد افراد مثل من کم نیست. و البته باید بگویم که اصولاً یکی از اتفاقات -- گمانم خوب -- این یک سال بعد از انتخابات این بود که آن نگاه ِ "دختر ِ رو سری به سر ِ نمایندهی جمهوری اسلامی" کمی تعدیل شد به لطف حضور زنان محجبهی حامی جنبش سبز چه داخل ایران چه بیرون. در این یک سال بارها اتفاق افتاد که وقتی وارد تجمعات و نشستهای اعتراضی شدم (فارغ از اینکه خودم در برگزاری آن نقشی داشتم یا نه)، بغل دستیام -- که ظاهرش کلاً با من متفاوت بود -- عوض روی گرداندن و بیمحلی، سلام کرد و خودش را معرفی کرد و دوست شدیم با هم. البته شکل برعکس این قصه هم اتفاق افتاد (نه آنقدر زیاد)؛ کسانی هم بودند که دوست بودیم و حالا رابطهمان سنگین شده است. بماند.
شب لذتبخشی بود با شجریان و البته گروه شهناز.
*دختر جان باید "حرف" بزنم باهات. باید ببینم لحن صدایت وقتی خوش و بش میکنی با آدمها چقدر مخملین است که وقتی میخوانی اینطور قوی و محکم میشود.
ایشالا همیشه که نه،ولی بیشتر این جوری باشی