مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

پیش از این نامش حسرت بود

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۲:۰۰ ق.ظ
نعمتی است معاشرت با آدم‌هایی که می‌شود جایی میان کلمه‌هاشان، کمی پیش از آن‌که نقطه‌ی پایان جمله را بگذارند، نفس کشید. آدم‌هایی که یک‌باره میان داستانی ملال‌آور و آرزوکُش پیدایشان می‌شود تنها برای این‌که دنیا را رنگی کنند برایت. آدم‌هایی که هم‌صحبتی‌شان انگار وصلت می‌کند به منبعی از انرژی خورشیدی. آدم‌هایی که چشم‌هایت را برق می‌اندازند ...


۸۹/۰۲/۲۹

نظرات  (۳)

دقیقا «نعمت»ی‌ست.
این سر همین کشور چقدر به هم چین آدمی نیاز است




؟؟
سلام
مادرجونم!
یادش افتادم . مادرجونم حسابی ازین ادم هاست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">