مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

از کجا آمده بود این حس؟

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۳۵ ق.ظ
دیده ای این بچه های یکی دوساله ای را که هنوز درست درمان، نمی توانند حرف بزنند؟ اینهایی که هنوز آنقدر کوچکند که هیچ حسی از بالا بلندی ها و پرت شدن و با مخ زمین آمدن ندارند. فرق داغ و سرد و تیز و زبر و اینها را نمی دانند. و بعد دیده ای تا کسی دور و برشان نیست، می روند دنبال خطرناک ترین کار ممکن و بلایی سر خودشان می آورند که از دردش فریادی همراه با نفس گرفتگی می زنند و بعد به هق هق می افتند و مامان/بابای بیچاره هم هول برشان می دارد و می دوند سمت صدا؟ دیده ای چه قبض روح می شود آدم از شوک آن ناله ی جگرسوز؟ امروز من با همچین صدایی از خواب پریدم -- چیزی میان خواب و بیداری بود بیشتر. بچه ام از ته حلقش گریه می کرد و من سرآسیمه از جایم پریدم که بدوم به طرفش ... ضربان قلبم سه برابر شده بود ...
۸۹/۰۱/۳۱

نظرات  (۳)

بعد از احوال‌پُرسیِ پارک و اون اشاره‌ی پستی که جمع‌تان 4نفره‌ست، این اولین و درواقع تنها پُستی بود که به بچه اشاره کردید. خداوند حفظ‌ش/ شان برای‌تان و حفظ‌تان برایش/ شان کند. در راستای مبارزه با تعلیق: حالا قضیه چی بود؟ دل‌درد داشت؟




نه‌نه. حس بود. بچه‌ام کجا بود :)
خوب چی شده بود؟
از هرکجا که آمده بود این حست ، خیلی خوب نوشتی اش ، خیلی ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">