مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

What's up

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۸۹، ۱۲:۲۵ ق.ظ
یک ماهی است که یک گروه تعمیرات، پنجره های قدی ساختمان دانشکده ما را تعویض می کنند با سر و صدای بسیار. ولی هر چقدر هم غر بزنیم که چه پروژه ی مخل آرامشی را راه انداخته اند ته ترمی، نمی توانیم این محبتشان را نادیده بگیریم که به استادها گفتند همه ی وسایل و کتابهایشان باید از پنجره ها چندین متر فاصله داشته باشد. نتیجه ی غیر مستقیمش این شد که اساتید گرامی حین نقل و انتقال، کتابها و مجلاتی را که دیگر به کارشان نمی آمد گذاشتند روی میز وسط اتاق استراحت دانشکده و بعد هم منشی دانشکده یک ایمیل به همه زد با این مضمون که «برید حالش رو ببرید و هر کی هر چی به دردش می خوره برداره.»

بماند که باید انقدر حوصله داشته باشی که میان این همه کتاب و مجله  آنچه می خواهی بیابی بس که همه چیز در هم ریخته است مثل بساط دست فروش هایی که کتاب هایشان را کوت می کردند تو پیاده رو.

۸۹/۰۱/۱۸

نظرات  (۱)

می‌خوام؛ یادِ یک کتاب‌دسته‌دوم‌فروشی افتادم نرسیده به تقاطعِ شریعتی و میرداماد که همیشه دل‌م را می‌بَرَد.




یادم نمی‌آید هم‌چین‌ جایی را. تازه است؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">