مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

حس حسادت برانگیز رنگی

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۸، ۰۱:۰۵ ق.ظ
آمده ام کتابخانه که دوباره طرح تحقیق بنویسم. دور تا دورم پر از کتاب و پرینت مقاله است و لیوان قهوه ام و ظرف سالادم که دخترک می پرسد «اشکالی ندارد بشینم سر این میز؟» قیافه اش را دوست دارم چشمانش مهربان است از پشت عینک و یک طور خوبی آستین بلوز سفیدش از زیر جلیقه ی سبزش زده بیرون. اگر همه ی اینها هم نبود بهش می گفتم بشین؛ حس بهتری است که کس دیگری را هم کنار خودم مشغول خواندن و نوشتن می بینم وقتی سرم به درس گرم است. نشست و همانطور که من با سطوح مختلف آتوریته ی دینی در مقاله ی کمپبل درگیر بودم او کیسه زردی را که همراهش بود باز کرد و 3 4 تا مجله ی طراحی لباس در آورد و خواند و مدل ها را نگاه کرد. من از هویت مشترک دینی نوشتم او از کیسه های زیپی کوچک، نمونه پارچه های رنگارنگ در آورد و از هر کدام چند رنگ و طرح برداشت، میزان کشش شان را امتحان کرد و روی برگه هایش یادداشت کرد. من از تاثیر دنیای مجازی بر روند شکل گیری مذاهب جدید خواندم، او طرح دامن های پرچین و شلوارک های تابستانی را روی کاغذ کشید و جلویشان شماره گذاشت.

پ.ن: ما چه کار می کنیم غیر از پیچیده تر کردن روابط و دنیای اطرافمان؟

۸۸/۱۰/۱۵

نظرات  (۱۴)

البته تواضع می‌فرمایید؛ شما علاوه‌ی بر مشغولیات و مستحدثاتِ خودتان همه‌ی آن‌چه آن بنده‌خدا مشغول‌ش بود را هم خوانده‌اید. راستی این توصیف خیلی خوب بود و طبعا داستانی: «چشمانش مهربان است از پشت عینک و یک طور خوبی آستین بلوز سفیدش از زیر جلیقه ی سبزش زده بیرون.»




هه‌هه. من در واقع داشتم کارهای او را نگاه می‌کردم عوض این‌که مقاله‌های خودم را بخوانم. بله. :)
خیلی خوشحالم ازینکه می بینم برای اولین بار مجبور نیستم به کامنتهای سیاسی جواب بدم و حرص و جوش تو تموم بدنم بیفته!
الحمدلله یک موضوع مبتلابه مطرح شده که امیدوارم بجایی خوب و پرکتیکال برسیم.
اولن نکته ای که باید روشن بشه اینه که شک بخودی خود بدنیست.شهیدمطهری درجایی میگن:
"...اگر این تشکیکات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود کم کم مردم آن حالت دینى‏شان رو به تحجّر، ونه تحجّر که رو به عفونت مى‏رود. درست مثل آب کاملاً صافى که آن را در حوض قرار مى‏دهیم واگر مدتى بماند مى‏گندد. اگر در مردم یک حالت آرامشى باشد وبر معتقدات دینى ومذهبى تازیانه شک نخورد در آن صورت عوام پیشتاز آن معتقدات مى‏شوند. وقتى عوام پیشتاز بشوند دائم از خودشان چیزى مى‏سازند..."
امااگربخواهیم از خود قرآن کمک بگیریم آیه ی شریفه ی
"والذین جاهدوافینالنهدینهم سبلنا"
فکر کنم خیلی چیزها رو روشن میکنه
من خودم برداشتی که ازش میکنم اینه که خداانسان حقیقت طلب رو دست خالی برنمیگردونه...اگرچه ممکنه برای امتحان شکها اذیتش کنن...(خیلی وقتها هم از دست دادن نعمت یقین به خاطر قدر ندونستن این نعمته)
مثلن همین سلمان خود ما که به اون مقامات رسیددر راه رسیدن به یقین پدرش درومد.
خیلی وختا هم ما ارادی به سراغ شبهه میریم که قدم زدن در وادی شبهات تا وقتی که انسان از خودش مطمئن نیست کار عاقلانه ای نیست
امام صادق یه حدیث خیلی جالبی دارن:
"العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس"
شبهات بر آدم زمان شناس هجوم نخواهند آورد
(کافی ج 1ص27ح29)
........................................................................................................
به هرحال یک نسخه ی آزمایش شده وفکر کنم راحت،توسل به ائمه است ویا اموات مومنین ودرخواست از خود این بزرگوارها تا راهی رو پیش پای آدم بذارن که از شک بیرون بیاد.
(راستی یادم باشه فرداپس فردا یه نگاه به تفاسیر میندازم ببینم"واعبدربک حتی یاتیک الیقین"رو چه جورتفسیرکردند)
اینم ایمیل منه zeinasab@gmail.com
خب آشکاره که من به شخصه در جایگای نیستم که از راهکار های عملی حرف بزنم؛ اما سعی می کنم اونچه رو که یادگرفتم از اساتید رو منتقل کنم.
اونجوری که درباره مسیر معرفت النفس میگن این راه نظری-عملیه. ابتدا باید نظر رو ساخت از این جهت که تا یک سری مسایل اولیه ی این که نفس چی هست؛ اون چیزی که می گه "من" کیه، منشا اون چیه، نسبتش با تن چیه، نحوه ی حضور من در عالم تن چه جوریه و چه نسبتی با نحوه ی حضور حق در عالم ماده داره؛ قوای نفس کدوم ها هستن و ... . بله ممکنه کمی حوصله بر به نظر برسه این مباحث اما با دونستنشون ابواب دیگه باز میشه. یه چیزی مثه طب سنتی می مونه که گرچه شاید سریع النتیجه نباشه اما بهتر از مسکن هایی هستن که نه اصل درد رو حل می کنن که رابطه ی منشا درد رو با مغز آدم مختل می کنن.

قبلا ها هم خدمتتون عرض کردم مطالب آقای طاهر زاده خیلی مفید می تونه باشه (من نه تنها خودم مدیون ایشون هستم که بسیاری کسایی که آقای طاهر زاده رو بهشون معرفی کردم گفتن که براشون متفاوت و راهگشا بوده). نکته ی خوب در مباحث ایشون (که مدیون حکمت متعالیه ی ملا صدرا و روش علاکه طباطبایی و بعد از ایشون آقای جوادی آملی هستند) اینه که به آدم یاد میده که "چطور ببینه" تا اینکه "چی ببینه". قوت این مسیر معرفت النفس توی اینه که شما با ورود به ساحت نظری قضیه عملت هم برات معلوم میشه... یا به عبارتی شناخت در این زمینه خودش نفس عمله.
اگه حمل بر ورود بی اجازه به بحثتون نشه:

من هم گُم ام توی این وانفسای بی یقینی و شک. موافقم از شک نمیشه شروع کرد. اما از یقین؟ اگر بود که این همه درد نداشتیم؛ درد همین شک است که نه تنها جای یقین نشسته، که آن ذره باور و یقینی هم که بود را می خواهد موریانه وار بخورد یا دارد می خورد. خوب گفتید که باید از داشته هامان شروع کنیم. اما خب داشته هامان چیست؟! یک سری معلومات مکسوب یا به قول دوستمان موروثی؟

حضرت مولی الموحدین می فرماید که "معرفت النفس انفع المعارف" و " من عرف نفسه عرف ربّه".
علامه طباطبایی هم دو راه را برای شناخت حق و وصول به یقین بر میشمرند: سیر آفاقی و انفسی. بهترین راه و نزدیک ترین راه را هم سیر انفسی میدانند. به حکم خلیفه اللهی مقام انسان و جامع جمیع اسما بودن. اگر که خوب دقت کنیم ما "هیچ" چیز نداریم جز یک "من" که مستقیما به "او" وصل است چه بخواهیم چه نخواهیم (چرا که این حکم تکوینی است) لذا شناخت نفس بی شک به شناخت حق منتهی می شود اما مساله ی مهم این است که روش معرف النفس کدام است و از چه کسی باید آن را گرفت.
اگر آن "خود" شناخته شود به ترتیب و آرام آرام توحید مسیر خودش را باز میکند در دل آدم؛ و توحید هم اول و آخر و ظاهر و باطن قضیه است؛ و همه ی نبوت و رسالت و امامت برای همین توحید است. در شناخت "نفس" است که مابه تدریج از یک موطن نادانی نسبت به خود به ساحت آگاهی نسبت به خود خارج می شویم و به حکم آیه ی: "وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ" خروج از بیت و خانه ی جهل به سوی الله حتی اگر در میانه ی راه مرگ هم بیاید باز هم "وقع اجره علی الله"؛ به قول مرحوم قیصر: "ساحل بهانه ایست رفتن رسیدن است"


....
امید وارم بی خودی فضولی نکرده باشم، که درد دلی بود در جمعی که بر مساله ای انگشت گذاشتند که "درد" من نیز هست




راهکار عملی هم دارین؟
۲۷ دی ۸۸ ، ۰۲:۵۸ فاطمه شمس
سلام
شرمنده که مزاحم شدم خودمم خجالت می کشم وسط همه ی گرفتاری هاتون منم اضافه شدم حتما
واقعا شرمنده ام و معذرت میخوام
فقط خواستم بگم من هنوزم منتظر ایمیل شما هستم ولی اگه مشکلی هست و یا هرچی...
بدون تعارف همیجا بگین تا مزاحمتون نشم دیگه
ممنونم




نه عزیز جان ایراد از منه. یک کم این هفته سرم شلوغ بود. به زودی میفرستم برات یافته هام رو انشاءالله

من هم دوست دارم جواب سئوالاتی که خانوم فاطمه شمس پرسیدن رو بدونم. به من هم بگو! اگر خواستی‌ میام جزوه مینویسم!
میشود انهایی را که به فاطمه ایمیل کردید به من هم ایمیل کنید شدیدا مورد نیاز است حالا با خودم میگم جرا زودتر نپرسیدم؟ممنون پیشاپیش




نسیم جان هنوز چیزی به فاطمه ایمیل نکرده ام. برایت می فرستم اگر چیزی یافتم
۲۱ دی ۸۸ ، ۰۳:۳۴ فاطمه شمس
سلام
به نکته خوبی اشاره کردید این که از یقین هایم شروع کنم ...
برای شروع عالی است
منتظر ایمیلتان می مانم
و ممنون که ضمیرهایتان راجمع بستید حس خوبی را انتقال داد .این که بدانی تنها نیستی همیشه یه موهبت است.
حالا تقریبا مطمئن هستم در مسیر صحیحی قرار گرفته ام
به خاطر همه چیز ممنونم
مریم م.عراقی عزیز! من اگر در موردی که گفتی به نتیجه رسیدم و راه حل خوبی پیدا کردم حتما تو رو هم در جریان می گذارم. ممنون از همراهی و حسن نظرت.
سلام خیلی جالب بود . از این جور حس ها رو بعضی وقت های ناب تجربه می کنم که انگار زمان یک لحظه می ایستد و تو در بهتی عجیب فرو می روی . بهتی به عظمت همین دنیای پیجیده ای که درونش قرار داری !
۱۹ دی ۸۸ ، ۰۳:۵۴ فاطمه شمس
سلام- چیزی که مینویسم کاملا بی ربط به چیزی است که نوشتی...
این روزها سوالاتی دارم که دغدغه روز و شبم شده و کسی نیست کمکم کنه اینه که از شما راهنمایی می خواهم...
من شیعه موروثی هستم و حالا تمام تلاشم اینه که چه طور شناخت پیداکنم نسبت به اسلام قران و تمام چیزهایی که الان به جای نقاط یقینم به نقاط شکم تبدیل شده.
دوستی دارم که دنبال شناخت اسلام از منابعی استفاده کرده و حالا به کلی عقیده اش رو از دست داده و دغدغه من اینه که راه درست کجاست؟
من از اینجا شروع کردم که آیا قران واقعا آسمانیه یا زمینی و نتیجه نبوغ پیامبر و همان دوستم منابع خودش رو مثل23 سال رسالت علی دشتی و تولد دیگر از شجاع الدین شفا و قران سروش رو معرفی کرده که با تحقیقات من چندان معتبر نیستند.
عاجزانه به کمک احتیاج دارم و امیدوارم دستم رو رد نکنید
متشکرم




فاطمه ی عزیز، گمانم اینکه از کجا شروع کنیم به خواندن و تحقیق بر می گردد به اولویت بندی شک ها و نیازهایمان و هم گنجینه ی اطلاعاتیمان و زمینه ی اجتماعی ای که در آن زندگی می کردیم و می کنیم -- ضمیرهایم را جمع می بندم که بدانی تنها نیستی در این دغدغه. اینها را گفتم که بگویم نمی دانم از کجا باید شروع کرد ولی می دانم باید شروع کرد. و بر این عقیده ام که باید از یقین ها شروع کرد و جواب شبهه ها را داد. نه اینکه از شک ها شروع کرد و در پروسه نیافتن جواب، یقین ها را هم از دست داد. همه ی اینهایی که گفتم راه حل نیست برای شروع تحقیق؛ می دانم. بگذار با کسی که بهش اعتماد دارم در این امور مشورت کنم. نتیجه را برایت ایمیل می کنم.
شاید به همین علت است که ما شاد و پیشرفته نیستیم
حسادتم برا نگیخته شد....
من هم یک حس خوب داشتم امروز خواستی سر بزن
نمیدونم چرا یاد "ان الانسان کان ظلوما جهولا"افتادم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">