مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

هالوین بود دیشب

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۸۸، ۰۴:۲۷ ق.ظ

دوست دارم تماشای این بچه هایی را که لباس های جورواجور می پوشند و کیسه به دست و trick-or-treat کنان می آیند از خانه هایی که چراغشان روشن است و کدوهای کنده کاری شده ی روشن دارند شکلات و خنزرپنزر می گیرند. گاهی دسته دسته با هم می آیند، گاهی تک تک. حتی تماشای پدر مادر های همراهشان هم لذت بخش است. costume هاشان از انواع حیوانات گرفته تا روح و اسکلت و غیره اینقدر متنوع و هیجان انگیز است -- مخصوصاً برای بچه های زیر 10 سال -- که هیچ جوره نمی شود این شب را با چراغ خاموش نشست در خانه.

ما هرسال چند ساعت اول غروب را خانه می مانیم و شکلات پخش می کنم بین این بچه ها. بعد راه می افتیم با بقیه ی دوستان خیابان گردی و از این کوچه به آن کوچه رفتن. بعضی خانه ها خلاقیت زیادی به خرج می دهند برای تزیین فضای بیرونی خانه هایشان. از انواع عروسک های وحشتناک گرفته تا همان کدوهای نارنجی شان را با دقت و حوصله چیده اند. تار عنکبوت به در و دیوارشان آویزان کرده اند، موش های سیاه و جادوگرهای خنده دار اینجا و آنجا گذاشته اند. از دار و درخت اطراف خانه روح و غول و کلاغ و گربه عروسکی آویزان کرده اند و ...

  

یکی از خانه های نزیک محله ما، هر سال یک کار گروهی خیلی با مزه انجام می دهد. گمانم یک گروه حداقل 40 50 نفره اند که بزرگ و کوچکشان از چندین روز جلوتر بسیج می شوند برای اجرای مراسم شب هالوین. یک تونل وحشت درست می کنند که تو در تو است و سر هر پیچ یک سری آدم لباس پوشیده و گریم شده و جادوگر و شیطان عروسکی کنار هم ایستاده اند و تو نمی دانی کدام به کدام است تا وقتی تکان بخورند برای ترساندنت. از انواع نور و صدا هم استفاده می کنند برای وهم آلود کردن فضا. بیرون ماز هم بیش از 20 نفر از همه سنی با گیریم های وحشناک دوره ات می کنند. وقتی مطمئن شدند کاملاً ترسیده ای،3 4 تا جادوگر، جلوی یک شومینه ی بزرگ چوب سوز، کنار عروسکهای زشت، به ذرت بوداده و نوشابه مهمانت می کنند.


۸۸/۰۸/۱۰

نظرات  (۴)

یکی از فکرهایی که برای زنده‌گی‌کردنِ مردم‌مون نکردیم هم‌این سوپاپ‌های اوقاتِ شادی و هیجان و این‌هاست. بعد که از یه‌جای مردم و مملکت زد بیرون، تازه به فکرِ راه‌کارهای سلبی و تنزیهی و مقابله‌ای می‌افتیم و تصور کن چندسال طول می‌کشد و چندنسل فدا می‌شوند تا بفهمیم گیرِ کار کجا بوده و... (گاهی با خودم فکر می‌کنم چی باعث شده این‌طوری‌ایم؟ به هیچ جوابی جز «دین» نمی‌رسم. آخه آدم‌ها که هم‌اون آدم‌هان، فکر هم که خلاصه من نداشته باشم هم‌سایه‌ام دارد. پس تفاوتی نمی‌ماند جز هم‌این تفسیرِ از دین یا اصلا خودِ مدلِ دینِ اسلام...)
سلام از بچه ها که گفتید یاد رسم (ملاقه زنی) خودمان در شب چهارشنبه سوری افتادم که خیلی وقت است فراموش شده .
چه زنگ تفریح های خوبی دارید آن جا ...
میذاری سه صوت برمیداری؟ خوشحالی؟


هست. برش نداشت. اون پایین رو ببین. تاریخش اشتباه بود درستش که کردم رفت پایین :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">