مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

فاین تذهبون؟

چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۸۸، ۰۱:۱۰ ق.ظ
نشسته ام توی اتاق کارم. دانشکده امن و امان است. بیشتر بچه ها رفته اند تعطیلات. یا مثل خود من ترجیح می دهند توی این اتاق های بی پنجره کار نکند در این هوای بهاری. استادها هستند البته -- شاید چون اتاقهایشان پنجره دارد و نیاز ندارند فرار کنند جایی که آفتاب، چمن و گلهای این روزها را ببینند -- به اضافه ی کادر اداری. نشسته ام تو اتاق کارم و سعی می کنم متمرکز شوم روی مقاله ی ترنر (Religious Authority and the New Media) که کلی هم خداست و کلی هم مفید است برای تصحیح و تکمیل طرح پایان نامه ام. نمی شود. این تمرکز بدفرم تکان می خورد با هجوم عکس ها و خبرهای انتخاباتی. ساعت را نگاه می کنم 20 دقیقه به شروع مناظره ی مهندس موسوی و احمدی نژاد مانده. ساعت 3 کلاس دارم. یعنی نیم ساعت اول کلاس پرَ. دو سه تا از هم دانشکده ای ها رد می شوند ورق ها و کتابهای پخش و پلای من را می بینند می پرسند شلوغی؟ چه می کنی؟ توضیح می دهم که دارم تلاش می کنم طرحم تمام شود -- توی دلم می خندم، طرح کجا بود... مناظره چه می شود -- دلم شور می زند. با هزار جور پیگری سفارت ایران قول یک اتوبوس از واترلو به اوتاوا را داده. نمی دانم چرا دلم قرص نیست به قولشان. باید دنبال اجاره ی یک ون 15 نفره هم باشم --محض احتیاط. آخر هفته کنسرت همایون شجریان است می رویم تورنتو؛ شاید آنجا هم با بچه های تورنتو هماهنگ کنیم که حواسشان به ما هم باشد. مقاله ی ترنر چپ چپ نگاهم می کند. خواندنش 2 روز است طول کشیده. بس که هزار تا کار دارم و بس که حواسم بهش نیست. داسن --استادم-- ایمیل زده میتینگ امروز را کنسل کرده (همسرش مریض است، خیلی مریض، دلم می سوزد) بهانه می شود برای این کندی خواندن و نوت برداشتن.

-------------------------------------

مناظره شروع می شود. یک صفحه باز کرده ام. نکته ها را می نویسم. گاهی هم حس هایم را. از میان آن همه یک چیز مدام تکرار می شود: یک سری صفات برایمان ارزش بود. اخلاق برایمان مهم بود. مگر رسول الله نیامد برای  تکمیل"مکارم اخلاق"؟ این صدا و سیمای ایران است؟ این رئیس جمهور ایران است که به 30 سال آبروی این ملت می تازد؟ از که مایه می گذارد؟ این همه را می کند که به چه برسد؟ به یک دور بیشتر ریاست جمهوری؟ یخ کرده بودم. پلک نمی زدم. خوب بود بعضی از دوستان آن لاین بودند گاهی فضا را می شکستند برایم. و مهندس موسوی؟ به قول یکی از دوستان وما ادریک ما الموسوی. دیگر نگویم از اخلاق مداری این آدم. دیگر نگویم که حتی اگر رئیس جمهور نشود برایمان بزرگ است. دیگر نگویم آن موقع که آن دیگری به هر حربه ای دست میزد برای چند رای بیشتر و آرامش روانی من و شما را به هم می ریخت مهنس موسوی حتی حاضر نبود ضمیر حرفهایش را از "ما" تغییر دهد با اینکه داشت راجع به "او" حرف می زد. دیگر نگویم مهندس موسوی حواسش به این بود که به میان آوردن حرف پول ها و مبالغ کلان گم و گور شده اگر چه بهانه ی خوبی بود برای زیر سوال بردن آدم روبرویش ولی هزینه ی روحی و اجتماعی هم دارد برای 50 میلیون آدمی که پای این مناظره نشسته اند. دیگر نگویم که بقیه هم گفته اند و شما هم دیده اید. 

مهندس موسوی را من آدمی آرام و متکی به نفس دیدم. فردی با ایمان و باوقار و باکیاست، فردی معقول و متفکر، کسی که وقتی می خندد باهاش می توانی بخندی (نه که ناخودآگاه پیش خودت بگوی: نیشتو ببند -- بس که دارد مصنوعی میخندد) مهندس موسوی شاید کاندیدای ایده آلی برای ریاست جمهوری ما نباشد ولی با این مناظره من فهمیدم که او یکی از پایه های اساسی این انقلاب است که خوب درک کرده حرف و حرکت آیت الله خمینی را در اهداف انقلاب. و من گمان می کنم جریانی که آقای احمدی نژاد در این مملکت راه انداخته جریانی است که نه تنها ضربات جبران ناپذیر ملی و جهانی برای ما به بار خواهد آورد بلکه انقلاب را هم از راه اصلی دور خواهد کرد --که نه تنها دور بلکه یک شکل انحرافی ای از آنها ترسیم خواهد کرد که معلوم نیست آخر عاقبتش از کجا سر در بیاورد.
 از نظر من و خیلی های دیگر امشب مهندس موسوی مناظره را برد با وجود تمام تند روی های احمدی نژاد ولی؛
ولی من نگرانم. من نگران این دار و دسته ی بی منطق و شعوریم که از فردا معلوم نیست با کدام آتو و با چه درجه وشدتی از خشونت و غضب و در کدام سطوح به جان ملت و حامیان این موج سبز خواهند افتاد. نگران هزینه هایی ام که حتی با انتخاب موسوی -- اگر رئیس جمهور شود-- خواهیم پرداخت. احمدی نژاد یک آدم نیست در جامعه ی ما، یک تفکر است. و من می ترسم از ریشه دواندن این تفکر در عمق جامعه. کما اینکه می بینم نشانه های ریشه دواندنش را.
به نظرم جامعه ی ایران و نظام جمهوری اسلامی به نقطه ای رسیده که باید با خودش روراست و بی رودربایستی مواجه شود. دوره ی تعارفات سیاسی - اجتماعی و حتی اخلاقی در جامعه ی ما گذشته. امشب آقای احمدی نژاد خطوطی از اخلاق را شکست و پرده هایی را درید که برای جامعه هزینه بر خواهد بود (نه که بر اساس افشای حرف حقی یا له کردن باطلی که بر عکس وانمود کردن باطلی به جای حق و مخدوش کردن سرمایه ها و آبروی 30 ساله ی حکومت ایران) 
و من نمی دانم ما تا کجا و چقدر باید این همه هزینه بدهیم و مردم ما چقدر دیگر تاب تحمل این هزینه ها را دارد.

----------------------------------

از نوشتن متن بالا تقریباً یک روز گذشته و من همچنان با دلهره و سردرد ناشی از شب نخوابیدن، حوادث ایران را پی گیری می کنم.

۸۸/۰۳/۱۳

نظرات  (۱۵)

نشانه‌های متانت و استدلال و منطق در لابه‌لای عباراتِ حتا احساسیِ متن‌تان هم به چشم می‌خورد. اما در هم‌ایت مناظره‌ی 13خرداد، آقای موسوی هم چندان «باتقوا» مناظره نکردند. مثلا نظراتی که راجع‌به جهانِ اسلام، فلسطین، لبنان و اسرائیل دادند. جمله‌ای دارند بچه‌های دیپلُماتِ وزارتِ خارجه منسوب به آقای موسوی که «وقتی به خارجی‌ها دست می‌دید، مراقب باشید دستاتون تو دستاشون نمونه!» (بس که ایشان روحیاتِ چپ و استکبارستیز داشته‌اند. در موردِ فلسطین و اسرائیل هم حرف‌هایی زدند که مواضعِ اصلیِ این کشور از اول‌ش تا احمدی‌نژاد بود و آقای موسوی آن‌ها را انداخت گردنِ احمدی‌نژاد. درست که طرفِ مقابل از اخلاق در پاسخ‌دادن عدول کرد و بی‌تقواییِ طرفِ مقابل نباید ما را به بی‌اخلاقی و بی‌تقواییِ متقابل بکشاند و... ولی در تحلیل‌مان از متانت و معقولیتِ یک شخص، خوب‌تر است که در کنارِ ویژه‌گی‌های مثبت‌ش، کمی هم به این‌جور چیزهایش توجه کنیم... با احترام
میزان رای ملت است...
و رای منو شما هم مساویه حالا خوبه من هیچ حرفی نزدم اینطور متهم شدم...
۱۷ خرداد ۸۸ ، ۰۳:۲۰ نرگس عزیزی
این روزها یه تفکر بدجوری داره رواج پیدا می کنه که البته نقطه ی اوجش هم توسط رییس جمهوری فعلی و اطرافیانش مثل فاطمه رجبیه؛ همه باطلن؛ همه فاسدن؛ همه دروغگویند و خلاصه همه بدن غیر از خودشون!
من به شدت با این طرز فکر مشکل دارم که آدم خودش رو جای خدا بنشونه و در مورد بقیه حکم صادر کنه. در طی این 4 سال هم این طرز فکر متاسفانه بین طرفدارهای ایشون رواج پیدا کرده. این روزها وبلاگ های طرفدار ایشون و البته کامنت ها پر شده از این طرز فکر.
خدا رو شکر میکنم که تقسیم روزی دست این جماعت نیست هرچند تقسیم بیت المال بوده و دیدیدم که باهاش چه کردند.
تقسیم سهام عدالت برای خبرنگاران در شب انتخابات!
آقا یا خانم "..."

من که دیگه از این "آقا" خسته شده ام، گرچه هنوز به ایشان احترام می گذارم، و این یعنی فقط احترام می گذارم همین و بس. توی سرم می چرخد که "اگر مثل آن پیر توانایی رک بودن نداری بی خود هم از این احمدی نژاد دفاع نکن! بی خود سنگ امثال مصباح را به سینه نزن و ایشان را با مطهری مقایسه نکن! جراتی کن و لا اقل دو سه نفر از این فقهای شورای نگهبان را عوض کن، لااقل دیگر این احمد خاتمی را امام جمعه ی تهران نکن! لااقل فردی را امام جمعه ی مشهد بگذار که آنقدر تنگ نظر و دنیا ندیده نباشد که از وجود یک خانم به عنوان پرچمدار تیم المپیک ایران جلزوولز کند و فریاد وا اسلامایش گوش فلک را کر کند، لااقل برای زهرا بنی یعقوب صدایی بالا بیاور، لا اقل به الزامات مفهومی که در دهان خلق الله انداختی و گفتی مردم سالاری دینی پایبند باش لااقل دو کلام بگو و عمل کن و کیهان را از نهاد رهبری جدا کن تا باور کنیم که لاطائلات شریعتمداری مورد تایید شما نیست... لا اقل کمی خمینی صفتی کن برادر من! خسته شدیم به خدا! بعد از سخنان این احمدی نژاد همه ی آنچا این "آقا" گفت یک سری توصیه های اخلاقی بود که هر طلبه ای هم می داند... بابا نفسمان گرفت دیگر...
مگر نخوانده اید و نخوانده ایم که گاهی اطرافیان امام به دست و پا می افتادند از رک گویی امام که با کسی تعارف نمی کرد. به دست و پا می افتادند تا مثلا امام فلان حرف را نزند و البته معمولا هم کارساز نبود.
۱۶ خرداد ۸۸ ، ۰۵:۳۱ آقای دیوانه
مستاصلم! گره خورده...
دلم میگیره! از این زهراهایی که اینجوری میخوان همرو متهم کنن...مثل رئیس جمهورشون...مثل همه این کاندیداها!
توی این مملکت چه گندی برپاست!
نه اینکه موسوی همچین گلی باشه ها! نه! ایشون هم صداشون لرزید و نتونستن دفاع کنن...همونطور که وقتی امشب احمدی نژاد لبخند زنان کروبی رو از کوره به در کرد و گفت شهرام جزایری شهرام جزایری!
همون جور که اونشب مثل کوچولوها گفت: بگــــــــــــــــــــــــــــــــــم؟!
چقدر فساد؟ چقدر ریا؟ این خراب شده پشت دین داره چه کارهایی میشه؟
این بود اون سیاست بر پایه دیانت؟!
اسلام ناب محمدی؟!
اتوپیا؟!
خسته ام...کاش میشد دلم راضی بشه رای ندم! ولی نمیخوام این ا.ن باز بیاد روی کار...
سرم داره میترکه! از فکر اینکه ما باید توی چه وضعی زندگی کنیم و آقایون سر جنگ قدرت چه گندهایی رو که زدن دارن رسوا میکنن...
روزی که یقه از فطر ایمان چرک بود!
یه موقع هایی با خودم میگم خارج از ایران زندگی کردن بده...غریب بودن بده...اینکه کسی حرفتو نفهمه...
ولی انگاری غریب بودن دردش کمتر از دیدن اینهاس...
خوندن کامنت یکی مثل این دوستان! اینایی که حتی نمی تونن به خودشون نهیب بزنن این رفتارها اخلاقیه؟ این ادعاها درسته؟ اینایی که هرچیزی که جلوی ذهنشون میزارن فورا قبول میکنن...چون برچسب دین و رهبری و ...خورده...
تا کی باید از نا آگاهی ها خورد؟
تا کی باید انقدر قحط الرجال بشه که من مجبور بشم به کسی رای بدم که حتی نمی تونه درست از برنامه هاش دفاع کنه...
اگر کروبی جایگاه درست و حسابی بین مردم داشت بهش رای میدادم...چون حداقل با سن و سالش و خیلی از اشکال هاش میتونه دفاع کنه...برنامه هاش هم خیلی کامل...ولی افسوس....البته رای دادن به "چیز" خیلی بهتر از رای دادن به دروغ! اینو مطمئنم...




کامنت را سانسور کردم. علتش را خواستید برای خودتون توضیح می دم
منطورم اینه که 23خرداد نظر مردمو میفهمید...
منظورم که خیلی روشن بود
خانوم زهرا،

شما خودتان را مردم میدانید، من را نه. خودت بگو این یعنی‌ چی‌؟
خوشم خودتونم قاطی کردید...یه روز حرف از امام میزنید بعد زیر سئوالش میبرید فرداش رهبری و مصادره میکنید که میبینید اونم خراب کردید،زیاد خودتونو اذیت نکنید مردم خودشون میدونن چیکار کنن...(الان میتونید پروژه تقلب رو مطرح کنید، وقتشه؟!)
آقا یا خانوم "م .ر"

چقدر امیدوار بودم حرفی بزند، تمام لحظاتی که از وقاحت این مرد در مناظره میلرزیدم، پیش خودم می‌گفتم این بار فرق دارد، اینبار خیلی‌ فرق دارد، این بار مساله نظام است .اینبار قاطعانه حرفی میزند.

این فیلم را اگر ندیدید ببینید.یاد پیر جمارن به خیر. روحش شاد.


http://www.ayandenews.com/files/fa/news/1388/3/14/11686_660.wmv

بعد به خودم گفتم تأ کی‌ میخواهیم نگاه کنیم تا کسی حرف آخر و تعیین کننده را برایمان بزند. چرا مطیع بودن اینقدر در فرهنگ ما ارزش است؟ تا بود شاهان، حالا...

این ذهن ماست که که فرد محور است نه منطق محور.میگوئیم هر چه فلانی گفت، نه هر کس منطقی تر گفت نه هر کس دلایل بیشتر آورد. حالا اگر این شانس را داشتیم که تاریخ برایمان کسی‌ بیاورد که هم هم منطقی باشد هم خواستنی(مثل امام) که هیچ اما بعدش میشود این. طرز فکر ماست که باید تغییر کند. مگر هر ملتی چند بار این شانس نصیبش میشود که امام خمینی داشته باشد؟
سلام من یک ایرانی هستم نه طرفدار احمدی نژاد و نه موسوی الان هم فقط دارم روی کاندیداها فکر می کنم و بررسی . بعد از مناظره هم فقط سکوت کرده ام و فکر می کنم روی هردو طرف . حالا هم با همان نگاه بی طرفانه که خیلی برایم عزیز است می گویم آقای موسوی هم کم به طرف مقابلشان توهین نکردندو تهمت نزدند و زیرکانه تمسخر نکردند... بیایید دست برداریم از مطلق نگری!
خطاب به خانم یا آقای "..." :

"آقا"؟! من یکی که دیگر خسته شده ام از این محافظه کاری آزار دهنده ی ایشان که دارد ما را خفه میکند. کاش اینقدر از این آقای احمدی نژاد بی خود و بی حساب حمایت نمی کرد. کاش کمی از رک گویی و بی پردگی های امام را ایشان هم داشت. کاش... .

پ.ن.: در صورت انتشار نظرم در اینجا توسط دوست محترمم "ن"، الزاما به معنی تایید نظر بنده از طرف ایشان نیست. گفتم که کسی بر ایشان خرده نگیرد.




ولی بنده هم تایید می کنم :)

سلام
چطورشماازدیدن صحنه مناظره میخ کوب شده بودیدوهاج وواج مونده بودید من هم دقیقا ازخوندن این پست شمااونطوری شدم من به عنوان یک دانشجوی پزشکی که خیلی هم نسبت بهتون ارادت دارم وباخیلی ازحرفاتون هم موافق بودم وخودم روبعنوان فردی که باهم اختلاف سلیقه داریم ودراصول باهم هم عقیده ایم ازخوندن این جمله که من دانشجوی درحدخودش ذی شعورروکه بنابه دلایلی که برای خودش محترمه به احمدی نژادرای خواهددادرا بی منطق بی شعور خواندید وازاین ترسیدیدکه بلایی برسردوستانتان خواهم آورد هاج وواج ماندم وخودم رابه خاطرسادگیم که همه رامثل خودم میدانستم وفکرمیکردم شماودوستانتون هم مثل من به طرف مقابلتون باهررای ونظری که داره حق انتخاب ازروی منطقش رومیدین ملامت کردم
افسوس!! ازشما یکی اصلاانتظارنداشتم شماحتی نگفتین بعضی ازهواداران که دلم حتی به اون کلمه بعضی خوش باشه که مطمئن بشم شایدبه شعوربعضیهااحترام گذاشتین




دوست عزیز بنده به این نوع "تفکر" انتقاد دارم. این تند روی چه از سوی حامیان این طرف چه آن طرف مذموم است. ولی تجربه ی این سالها به ما نشان داده که کدام گروه پتانسیل بالفعل شدن خشونت درشان بیشتر است. کم خجالت کشیده ایم این سالها از بروز نه چندان مسالمت آمیز افکار تندروانه ی این جریان --که نمی دانم اسمش را چه بگذارم--؟. دوست عزیز من از این که تو بشوی "آن طرف" و من بشوم "این طرف" می ترسم. چقدر خسته ایم از این همه دین فروشی، از این همه دین را دستمایه ی آرزوها و هدفهای کوچک کردن...
فراموش نکن دوستم که تفکر افراطی احمدی‌نژاد سال‌ها پیش با انحراف بسیج از کارکرد دوران جنگ نهادینه شد و هر روز باز تولید میشود(نگاهی‌ به اصیل‌ترین طرفدارانش بنداز) . مار در آستین پروراندن این روز‌ها را هم دارد. و این آغاز ماجراست. این فرزند رشید خیال‌ها در سر دارد. من مرده تو زنده، ببین کی‌ حکومت را برمیاندازد، اصلاحطلب ها؟ اپوزسیون؟ اسرایلی ها؟ امریکایی ها؟ یا امثال این آقا. به این سادگی کوتاه بیا نیست. هدف تیر بعدی خود "آقا" است،که تا حالاش هم غیر مستقیم بوده.




مصاحبه مون رو با ده نمکی یادته؟ این روزها همش یادش می افتم
خسته ام دوست من! خسته به خدا خواهرم... شما دیدید که من در مورد آن پیر سفرکرده (خمینی بزرگ) چه نوشته ام؛ حرفهایی که دو سه برابرشان در گلویم و گلویمان گیر کرده. و حال در سالگرد آن استوره ی اخلاق چه ها که این آدم نگفت و چه دروغ ها که نبست.
والله خونم به جوش آمده بود وقتی حتی آن خنده های به شدت موزیانه ی احمدی نژاد را میدیدم... وقتی که آنگونه و از سر عجز و دور از هر گونه ادب و شعور عکس همسر میرحسین را بالا آورد و آنگونه حرف زد دیگر نتوانستم بیش از آن تحملش کنم... خسته ام دیگر به خدا، دیگر حوصله ی برگشتن به ایران را هم ندارم... برگردم که چه بشود، که ببینم کوچکی چون احمدی نژاد هنوز هست و دم از امام می زند؟...
سلام
در نظرگاه من، آن آیه ی بالا و این لطف پایین، نشانه های خوبی برای اشتراک و تبادل اطلاعات است.
من یک کتاب ترجمه شده از این ترنر خوانده ام برای وبر و اسلام. درست است؟ همان است که شما می گویید؟
شب خوش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">