مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

روزهایی که زلزله می آید

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۸، ۱۱:۵۳ ق.ظ
بساطی داریم این روزهای انتخابات. همیشه همینطور بود. چه وقتی بچه مدرسه ای بودیم، چه دانشجو و چه حالا که هم دانشجوییم هم خیلی چیزهای دیگر. دیده ای می گویند زمین از حجت خدا خالی نمی ماند، نقل جمهوری اسلامی است. من پایم را هر جا گذاشته ام چندین تا از دوستانم یک جوری به رده های بالای حکومتی وصل بوده اند و هستند و خواهند بود. این طور هم نیست که اول بشناسمشان بعد عمدا باهاشان طرح دوستی بریزم. معمولاً حواسم نبوده و بعد از قرن و اندی هم که فهمیده ام برایم مهم نبوده که طرف کی است. و البته گاهی هم به خودم خندیده ام که ای بابا فامیلی طرف که تابلو بوده من چطور فکرش را نکرده بودم. این چیز عجیب و غریبی نبود وقتی بچه مدرسه ای بودم. چون مدرسه هایی که درشان درس خوانده ام، همیشه جزو مدارس خاص بوده اند. مدارس غیر انتفاعی ای که نه تنها برای ثبت نام در آنها باید از 7 خوان رستم در امور درسی می گذشتیم بلکه سطح فرهنگی و اقتصادی و مذهبی و هزار تا چیز دیگرمان هم آزمایش می شد و بعد قبولمان می کردند. با در نظر گرفتن این شرایط دور از ذهن نیست که بسیاری از همکلاسی ها و دور و بری های من فرزندان مسئولین حکومتی بوده اند. منظورم هم از مسئولین، وزرای دولت یا وکلای مجلس است یا معاونانشان. این قصه توی دانشگاه هم ادامه داشت و حالا هم که این طرف آبم هم ادامه دارد.

ماجرا این است که خیلی از این دوستان، گذشته از روابط خانوادگیشان و گرایشات سیاسی شان، برای من قابل احترام و ارزشمندند به خاطر پیشینه ی دوستی مان و اینکه به هر حال با هر کدامشان مشترکاتی دارم که باعث دوستی مان شده است. ولی هر 4 سال یک بار سر انتخابات ریاست جمهوری ایران رابطه ام با بعضی از این دوستان دچار زلزله می شود. اگر چه بعد از خوابیدن تب انتخابات، این زلزله هم تمام می شود ولی خیلی وقتها بحث و گفتگوهامان در آن روزهای هول و تکان، باعث شده که دیگر مثل قبل به هم نزدیک نشویم. البته منطقی هم به نظر می رسد. جدای از اینکه سیاست چیزی نیست که من بتوانم زندگی ام را و دوستی هایم را جدای از آن تعریف کنم، طرز فکرها و تعصباتی که دوستان در برخورد با عقاید متفاوت و مخالف از خودشان بروز می دهند نکته ایست که باعث می شود من در حد و حدود دوستی ام با آنها تجدید نظر کنم. دقیق ترش این است که بگویم اگر چه من دوستانم را از فیلتر سیاسی، علمی، مذهبی، اقتصادی و غیره نمی گذرانم تا دوستشان داشته باشم ولی آنچه برای خودم واضح است این است که ادعاهای بی پایه و اساس و ابراز عقیده ی غیر متخصصانه به شدت آزارم می دهد. روزهای انتخابات، عرصه ای را فراهم می کند که در آن افراد میزان آگاهی خودشان را نه تنها از سیاست که از هر آنچه راجع به ایران است بروز دهند. و همچنین قدرت و سیر منطقی استدلالهاشان هم در بحث هاشان هویدا است. در این جور مواقع معمولاً می شود فهمید که طرف اصولاً راجع به جامعه ی ایران چطور فکر می کند، از چه منابعی اطلاعات می گیرد، چه منابعی را موثق می داند و به چه چیزهایی استناد می کند.     

همه ی اینها را بافتم که بگویم دوباره رسیده ام به زلزله ها. گرچه این روزها بیش از گذشته یاد گرفته ام آرام حرف بزنم و منطقی تر استدلال کنم و گر چه یاد گرفته ام یک جاهایی فقط سکوت کنم، لبخند بزنم یا لبخندم را پنهان کنم ولی خواهی نخواهی زلزله اتفاق می افتد. مبنای زلزله هم این نیست که طرف مثل من فکر نمی کند پس باید طوری دیگری درباره اش قضاوت کنم. آنچه باعث تکان های شدید می شود این است که من خودم را ناگهان رو در روی آدمی می بینم که استدلال هایش بی منطق است و حاضر نیست از نوک دماغش آن طرف تر را ببیند. یا ادعاها و قضاوت های بی اساس دارد و حاضر نیست منابع اطلاعاتی اش را از حوزه ی خاله و دختر دایی و عمو و عمه اش فراتر ببرد. یا در بدترین حالت فکر می کند چون دختر/پسر فلان وزیر است پرونده ی همه ی ملت ایران زیر بغلش است و ما از همه چیز بی خبریم و فقط او است که می داند پشت پرده چه می گذرد. یا اینکه طرف یکهو می رود توی فاز توهم توطئه و فکر می کند من یا آن جمعی که داریم درباره ی انتخابات حرف می زنیم، همه به نحوی داریم به او توهین می کنیم. گاهی شده که ما به شدت از عملکرد رئیس جمهور -- نه لزوماً همین آقای دکتر، که در زمان خاتمی هم -- انتقاد کرده ایم و یکی از همین دوستان به خودش گرفته و کلاً میانه مان شکرآب شده است و مدتها طول کشیده تا دوباره درست کنیم روابطمان را.

همه ی اینها باعث نمی شود من این دوستانم را دیگر دوست نداشته باشم (دیده ای بعضی آدمها حماقت هاشان هم دوست داشتنی است) ولی خط و مرزهای دوستی ام جابجا می شود. جای این آدمها در ذهن من تغییر می کند. حداقل می فهمم که در کدام حیطه ها دیگر با این آدم حرف نخواهم زد.

۸۸/۰۳/۱۰

نظرات  (۸)

به نظر می آید چیزی در حد یک جمله یا نیم جمله از آن حذف شده است یا به شکل دیگری تغییر داده شده است. 
پاسخ:
ممکنه. پست خیلى سال پیش نوشته شده و احتمال داره ادیت شده باشه. خاطرم نیست ولى. دارى اصل مطلب رو؟
این پست ادیت شده است؟ 
پاسخ:
خیر. چطور؟
بله؛ طبیعی‌ست و این هم جزئی از هم‌آن «خودِ زنده‌گی‌»ست.
خودتون قضاوت کنید ببینید آیا می‌خواهید چهار ساله آینده مملکتمون مثل چهار ساله گزشته باشد. آمار واقعیت‌ها را نشان میدهد .اگر ما ملت ایران در انتخاب نامزدها دستی‌ نداشتیم اقلا در انتخاب یکی‌ از اینها برای ریاست جمهوری میتونیم دست داشته باشیم البته اگر انتخابات را مثل تمام دزدیهای دیگرشون غارت نبرند. هر چیزی یک حدی دارد. باز هم میگم ، برای آینده رای بدهید ، برای آزادی واقعی‌ رای بدهید، برای نجات از بد بختیها رای بدهید برای یکی‌ رای بدهیم که عقلش سالم باشه مسلمان دیوانه ممکن است از شیطان بهتر باشد ولی‌ چه منفعتی برای مسلما نان دیگر خواهد داشت تنها مسلمان بودند دلیل بر توانایی‌ مدیریت کشور نمی‌شود. اینهمه تو کشور خودمون دردسر و بدبختی داریم این آقا غصهٔ حماس،حزب الله و طالبان را میخوره و مال مملکت را خرج اینها می‌کند. خدا من را ببخشد اگر بد حرف زدم ولی‌ خدا از کسی‌ که دلش برای مملکت خودش نمیسوزه بیشتر نمیبخشد. با احترام به هموطنان عزیزم لطفا این لینکها را نگاه کنید. ایمیل من در اختیارتان هست.

http://www.amar-iran.com http://www.mojaakhar.com
کاملاً می فهمم چون ما ایرانیها با هر عقیده و گرایشی، هیچ احترامی به عقیده مخالفان نمی گذاریم و هر کدام عقیده خودمان را تعریف علمی دموکراسی و حتی اسلام می دانیم و اصلاً حاضر به شنیدن مطلبی غیر از آنچه در ذهنمان صحیح به نظر میاد رو نداریم. شما هم در مطلبی به استفاده نادرست از دموکراسی به خوبی اشاره کردید.
خیلی یکطرفه به قاضی میرید...
هرچند این روزها بلای همه گیری شده ولی فک میکنم محیطی که قبلا توش زندگی کردید اونقدر بهتون فشار اورده که توانایی بیطرف نگاه کردنو ازتون گرفته...
خیلی شعاری مینویسید...
توی این زلزله ها من از اونایی که فکر می کنن چون نظرمون فرق داره دیگه همه چی بین ما تموم شده حالم به هم می خوره!احتمالا با این گروه هم برخورد داشتی....
سلام و درد دل من،
این کاندیدا‌ها را کی‌انتخاب کرده. من که یادم نمیاد دستی‌در انتخاب اینها داشتم.دولت میگه هر کی‌می‌خواد میتونه نامزد انتخابات ریاست جمهوری بشود ولی‌همه میدونیم که این حرف است. مگه شورای محافظان یا نگهبان میذاره هر کی‌خواست نامزد بشه خیلی جالب و با نمک هست این حرفهایی که دولت می‌زنه.باز هم ما را خر کردند که دنیا بگن ما آزادی داریم و در ایران دمکراسی هست. یک بچهٔ دوازده ساله هم کاندیدا شد دولت فکر میکنه ملت ایران خرند شاید هم باشیم چون سی‌ساله هر کار خواستند کردند و ما حرف نزدیم. از ما مردم بدبخت تر توی دنیا نیست اول که شاه رفت گفتند آخوندها خوبند این‌ها هم که دزد و جنایت کار در آمدند یادتون نره دزد و جنایت کار از لقبها یه اون مرتیکه شاه بود این آخونها القاب اون شاه رو هم دزدیدند. این آخوندها همه چیز رو میدزند حتی خود دزدی رو.
الان که لیست نامزدها به چهار تا رسیده باید فکر کنیم این اشخاص قبلا چکار بودند آیا برای حقوق بشر احترام داشتند آیا برای مردم ایران دلشون میسوزه یا نه ، یا فقط به فکر آخوندها و اونها چی‌میخواند باشه.باید دقیقا به گذشته این نامزدها نگاه کنیم . ما هیچ دستی‌در انتخاب این کاندیدها نداشتیم و هیچوقت هم نخوایم داشت ولی‌اقلاً با رای درست دادند میتونیم بگیم کی‌باید انتخاب بشه شاید بالاخره یه امیدی باشه.
در پایان چند نکته از سخنان امام عزیزمون امام خمینی براتون مینویسم که چقدر امام گفتند رای دادن مهم است و وظیفهٔ ما هست. نه گفت نماند که این دزدن و جنایتکار‌ها آبروی اسلام رو هم بردند در کشورهای خارج میگند ایرانیها نه میگند ایرانی‌هستند و نمیگند مسلمانند و خیلیهشون به دینهای دیگر رو آوردند. البته اینها همه حساب پس میدهند خدا از ظلم این اخوندهای اسلام نما نمیگذره.
sheevaa@ymail.com

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">