مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

از آن شراب که گر جرعه‌ای از او بچکد ...

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۸۸، ۰۷:۵۲ ق.ظ

تمام شد. و تو انتظار نداشته باش که برایت نقدهایم را بگویم. و تو انتظار نداشته باش که بنشینم اینجا و بنویسم دلم از چه می سوزد. بگویم که دور و برمان ارمیا کم است، خشی زیاد. بنویسم بیوتن داستان ارمیا که نبود، قصه ی تمام نشدنی کربلا بود.

۸۸/۰۱/۲۳

نظرات  (۳)

منِ او رو فرصت نکردم هنوز که دوباره بخونم‌ش و خیلی یادم نیست. ولی تا این‌جا بیوتن‌ رو به‌ترین کتابِ امیرخانی می‌دونم.
ااا؛ چه لحن‌تون تغییر کرد یه‌هو رفت کانالِ احساسات. ولی آخرش نفهمیدم نظرتون راجع‌به بیوتن چی بودا!




منِ او چیز دیگری بود؛ در فرم و محتوا. همین!
سلام
این رنگ زیبا و دلفریب کاشی های گنبد مساجد را بی نهایت دوست دارم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">