proposal
یک صدایی توی سرم می گوید بچه جان سنگ بزرگ نشانه نزدن است. البته این بچه جان تا حالا تو بحر این نرفته بود که آقای دوستدار هم دارد روی این موضوع کار میکند. ولی ندیدهام که بحث گفتمان مذهبی را وارد قصهاش کرده باشد. چیزهایی که ازش خوانده ام بیشتر به مباحث زبان و قدرت مربود میشود و البته ابتذال وبلاگی. فکر کنم سیما هم روی وبلاگستان کار میکرد. دیگه کی؟
-----
من همین الان فهمیدم که از فردا ما 3 روز تعطیلیم. چرا من فکر میکردم ایستر ۲۲ ایپیریله امسال؟ حالا من چه برنامهای بریزم برا این 3 روز با این همه درس و مشخ؟ کاش یه جایی میرفتیم سفری چیزی.
پ.ن: "بی وتن" ادامه دارد. غصب کرده است ذهن و زندگی را فعلاً. گاهی نمکش زیاد می شود گاهی ادویه اش. گاهی تکراری است صحنه هایش. ولی خوب است؛ حتی شاید بیش از آنچه فکر می کردم. آنقدر ریز دغدغه های امثال ما را تصویر می کند که کم می آورم.