مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

مداد پاک‌کن شده ام

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۸۸، ۰۹:۴۱ ق.ظ
باید عمیق‌تر بخوانم به‌تر بنویسم. باید بیش‌تر و به‌تر فکر کنم. باید خوب تر نگاه کنم ... می‌بینی؟ دارد فراموشم می‌شود آرمان هایم. می‌بینی چه چسبیده ام به همین‌ها که دور و برم ریخته است. می‌بینی؟ بعد تا یکی می‌پرسد چرا این‌طور نه، چرا این گزینه نه؟ من یک‌هو یادم می‌افتد به تمام آن‌چه دارد برایم کم‌رنگ می‌شود. شده ام مثل این پاک‌کن های ته‌ِ مدادهای چوبی. می‌نویسم بعد خودم را کم‌رنگ می‌کنم این‌قدر کم‌رنگ تا پاک شود. انگار طبق یک تصمیم‌ِ نامکتوبِ غیر رسمی، شرط کرده ام که خودم را حل کنم در محیط اطرافم، که دیگر قابل شناسایی نباشم، که به چشم نیایم. فاصله ام با آدم‌ها دارد زیاد می شود؛ با نوشته‌ها و نواها و اشیاء کم. با دنیای حقیقی زیاد با مجازی‌اش کم. (این مجاز و حقیقت این دو دنیا مبنایش از چیست؟ کجاست؟ از حواس است مثلاً؟ از نوع ارتباط است؟ از بودن و نبودن است؟ واقعیت است؟ چرا فرقش برایم معلوم نیست؟)
۸۸/۰۱/۱۰

نظرات  (۴)

به نام پروردگارت

بیوتن بخوان

سه مرتبه با صدای بلند

شبهای سه شنبه




باورتان می شود از روزی که آورده امش هر روز نگاهش می کنم و به خودم وعده اش را می دهم؟ تا کی این وعده عملی شود.
با عرض پوزش در خصوص پیغام اشتباه قبلی.

مهربان تر می شوند. دوست تر می دارند. می بوسند گونه های کهنه را تا دگر شوند. تازه شوند و شکوفه های تازه دهند. اینچنین است عید. که من اینجا با تو بودن را بگویم و در آن گوشه سفره هفت نشسته، ماهی قرمزی اسیری بکشد. اینچنین است عید. دستانت را بگشا. ببین چقدر شکوفه های تازه سبز بودن رویانده. دستانم را رها کن. برو یکی آزادی بخر. زیاد گران نیست. فقط گذشت تومن است. تنگ بلورین تو را می طلبد.
عید بر شما مبارک.
Kinder, more love, kiss the old cheeks to be else. To be new and to grow new blossom. This is a celebration that I say about being with you and about a fish in captivity on corner of the seven put table-cloth. This is New Year celebration. Open your hands. See what new blossoms of being green are grown. Leave my hands. Go to buy liberation. Not so expensive. Just a remission. The crystalline bottle is waiting for you.
Happy New Year.
It's start of spring, New Year and new life for me and my nation.
Would you like to join us?
www.sababoy.blogfa.com
درود بر شما.
وبلاگ خوب و پر محتوایی دارید. امیدوارم که انشاءالله موفق و سربلند باشید.
خوشحال میشم به کلبه فقیرانه بنده هم سر بزنید.

در ضمن اگر مایل به تبادل لینک با بنده بودید میتونید بنده رو با نام (شعر و متون ادبی) لینک کنید و تو نظرات وبلاگم اعلام بفرمایید تا من هم شما رو لینک کنم.

التماس دعا
یا حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">