مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

نظریه تحلیل می کنیم اگرچه در خواب

دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۸۷، ۰۱:۴۶ ق.ظ
شده تو بیداری خواب باشی؟ نه این‌که رویا ببینی و ناز و سوسول‌ها. منظورم دقیقاً تعطیلی جسمی و مغزی است. منظورم دقیقاً این است ک 48 ساعت نخوابیده باشی به زور قرص و قهوه چشم‌هات را باز نگه داری فقط برای این که کمی زودتر این مقاله‌ی نظریه‌ای را که از ترم قبل هم‌چنان مانده تمام کنی ولی ذهنت تعطیل است بس که مجازاً بیداری. در عین حال حاضر هم نمی شی بروی بخوابی چند ساعت چون باید خودت را تنبیه کنی که دیروز را که می توانستی تمام وقت کار کنی روی همین مقاله به بطالت و یللی تللی گذرانده ای. نه اینکه خوش. که یک روز پر از دل‌شوره‌ی تمام نشدنی که اصلاً خود استرسش نگذاشته بنشینی سر درست. نگذاشته حتی زندگی کنی و روز آخر هفته را کمی استراحت. حتی بهت اجازه نداده بروی "والس با بشیر" را که این همه حرص می خوری برش دارند و از دستت برود ببینی. حتی نگذاشته این "سایبرهنج"ای را که باید برای 5 شنبه خوانده باشی، دستت بگیری. و امروز چه؟ باید تحویل دهی مقاله را و چاره ای نیست همین‌طور بین خواب و بیداری، منظم و تمیز و علمی تمامش کنی. گودلاک
۸۷/۱۱/۰۷

نظرات  (۱)

آری؛ تمامِ آخرهای ترم، تمامِ روزهای آخرِ تحویلِ پروژه‌ها و کارها؛ متأسفانه البته!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">