مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

اسپانیا هم برای خودش حکایتی است

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۸۷، ۱۰:۱۳ ق.ظ


'ن' اعتراف می کند که قول خودش را شکسته و بعد از این‌همه سردرد و استرس یک‌هو به خودش زنگ تفریحی آن‌چنانی داده که عواقبش را دیر یا زود خواهد دید! 'ن' اعتراف می کند که اسم "وودی آلن" هم به قدر کافی محرک بوده برای دیدن این فیلم. و بسی تعجب کرد از این‌که چرا همه با هم از یک مرض رنج می‌برند. چرا همه‌ابنای بشر به صورت این‌شکلی مشکل پیدا کرده اند؟ چرا این حس فراگیر و جهانی است؟ چرا فرق نمی کند کجای دنیا باشی و طرف حسابت چه کسی باشد؟ چرا یک‌هویی شرق و غرب عالم هر که یک کم می‌زند به عالم هنر پست‌مدرن و یک کم فکر می کند به فلسفه‌ی بدن و جسم come to the same conclusion. جدی جالب است ها. و 'ن' اعتراف می کند که تمام طول فیلم با خودش می جنگید و به خودش می خندید. 

فکر کنم باید چندتا نکته درباره‌ی فیلم اضافه کنم:

اول این‌که چقدر شیوه‌ی روایتی خارج از متن این فیلم تجربه‌ی خاص فیلم‌های وودی آلنی داشت. دوم این‌که چقدر هر چه می گذرد من بیش‌تر و بیش‌تر به این نکته می‌رسم که "قید" از هر نوعش چه مذهب باشد چه اخلاق باشد چه هرچیز دیگر باعث کوچک شدن دایره‌ی آپشن‌ها و در نتیجه محدود شدن دایره‌ی انتخاب‌ها می‌شود. نتیجه اش آرامش روانی ایست که فرد "مقید" برای خودش فراهم می کند در این دنیایی میلیون گزینه‌ای و با حذف هزاران احتمال موجود در دنیای اطراف که چیزی به جز گیجی مفرط برایش ندارد خودش را می‌تواند به درجه ای از یقین در زندگی برساند هر چقدر که احمقانه و غیر روشن‌فکرانه به نظر برسد. سوم این‌که از نظر من حرف و شخصیت اصلی فیلم پدر عزلت‌گزین شاعر خوان آنتونیو بود که نماینده‌ی حی و حاضر افکار و نگاه خود وودی آلن بود. یک‌طوری انگار آلن بدون این‌که خودش جلوی دوربین بیاید کسی را به‌جای خودش فرستاده تا "نشان"اش باشد. چهارم این‌که "مکث" های میان گفتگوها و نگاه‌ها و حس‌ها چقدر "عنصر" فرامدرنی است در سنت و صنعت فیلم. و چقدر حرف است در این "مکث"هایی که به سکوت می گذرند اغلب و این فیلم پر بود از آن‌ها.

پ.ن: 'ن' یک اعتراف سهمگین فرا متنی دیگر هم دارد آن‌هم این‌که نظرش کلاً نسبت به پنلوپه کروز عوض شده و دیگر فکر نمی کند او از این بازیگرهای لوس و ننر است که هر چه هم تلاش کند بازیگر حرفه ای نمی شود که نمی شود. اصلاً می دانی چیست نقشش توی این فیلم من را یاد "فریدا" می انداخت. در ضمن بگویم که اصلاً و ابداً این خاویر باردم در کَت من یکی نمی رود که نمی رود چه با ته‌ریش چه بی آن. ملت کج سلیقه شده اند چقدر. 

۸۷/۱۰/۳۰

نظرات  (۲)

۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۶ سارامحسنی
نازدعایت مادربزرگ!دعایت گرفت:خیلی زودترازآن ک فکرکنی پیرشدم...
در موردِ باردِم موافق‌م و در موردِ آلن حواله‌تان می‌دهم به مید‌نایت‌ش که یک‌جوری باز همه‌ی ما بود و این‌بار خلافِ ویکی دردی مخصوص و نه عام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">