مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

امروز باید از دیروزی بنویسم که باز هم خانه ام پر فرشته بود. امروز باید بنویسم که هر سال از شب اول محرم تا خود عصر روز عاشورا همه چیز پر التهاب است و بی‌قرار. عصر عاشورا را دیده اید؟ همه چیز انگار تمام شده. دیگر نفس نمی شود کشید چه برسد به گریه. چه برسد به عزاداری با شور و بی‌قرارانه‌ی شب های قبل. دیگر ساکت می شوی. دیگر انگار اشکت خشک می شود. اتفاق افتاده و تو باز مانده ای. باز او صدا زده "هل من ناصر" و تو باز به خودت شک داری که اگر امروز، روز 61/1/10 می‌بود تو مثل کدام بودی؟ مثل این یا این یا آن همه ی دیگر؟ تردیدت از آن نیست که حق و باطل در هم آمیخته است و قابل تشخیص نیست. از آن است که خودت را هنوز نشناخته ای و نفسی را که گاه سیاه است و گاه سپید و گاهی هیچ رنگ.

امروز باید بنویسم که هنوز حتی نمی توانم "خیال" کنم مامان و بابا این روزها را کجا بوده اند. روز عاشورا "توی حرم امام حسین بودن" در "بین الحرمین بودن"، "تل زینبیه را دیدن"،  "کف العباس را دیدن" در ذهنم نمی گنجد.  مامان می گفت...بماند جایش اینجا نیست...بماند

امروز باید از دهه ای که گذشت بنویسم و روزها و شب‌هایی که بر من و دوستانم گذشت. دوستانی که حالا با هم یک خانواده ایم. خانواده ای نه چندان بزرگ ولی عمیق. امروز باید بگویم این‌هایی که دور و بر من بودند این شبها و روزها تمام زندگیشان را تعطیل کردند برای یک لحظه بیشتر با امام حسین بودن. همین هایی که رتبه های علمی و تخصصهای شان گوش فلک را پر کرده، همان ها بودند که لاقید این بندهای دنیایی تمام این شبها هر چه بر می آمد از دستشان کردند که مجلس عزای امام حسین را زنده کنند.

امرز باید بنویسم که چقدر این غربت همه مان را بزرگ کرده است. باید بنویسم که چقدر به لحظه لحظه ی این روزها محتاجمان کرده است. باید بنویسم که دیده ام چقدر سخت است برای همه شان که این همه وقت و انرژی بگذارند تا این 12 مجلس برگزار شود ولی می آیند و از تمام وجودشان مایه می گذارند.

امروز باید خیلی چیزها بنویسم که جایش اینجا نیست.

* امام صادق(ع): بحار الانوار. ج 44،ص 278

پ.ن: این هم می ارزد به دیدن و خواندن

۸۷/۱۰/۱۸

نظرات  (۲)

۱۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۲ پرستوی مهاجر
سلام
منتظر حضورم
شبیهِ سرلوحه‌های امیرخانی و بعضی فیلم‌های حاتمی‌کیا بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">