مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

مهلک‌تر از فراق وباای بدیده‌ای؟

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۸۷، ۱۲:۰۳ ق.ظ

گونه‌های تب‌دار آن روزت و نوشابه‌ی دستت و این چشم‌هات که این‌جا چپ افتاده و آن کفش سبز و آبی ماهی داری که خودم برات خریده بودم

۸۷/۰۹/۲۸

نظرات  (۱)

گوش‌وارش را نگفتید تا روضه کامل شود. چه کوچکوی خوش‌مززه‌ای‌ست؛ خداوند حفظ‌ش کند.




حالا دیگر آن‌قدر ها هم کوچک نیست :) چه زود می‌گذرد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">