مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

۱۵ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است



تصویر شعر خواندنت برای سقا کنار یک سقاخانه توی خیابان نمی‌دانم چی نمی‌رود از جلوی چشمم. نمی‌رود. نمی‌رود.

۰۹ اسفند ۸۷ ، ۰۳:۱۱ ۰ نظر


مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا ۚ

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ

وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ

وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ

35:10

Whoever desires honor, then to Allah belongs the honor wholly. To Him do ascend the good words; and the good deeds, lift them up, and (as for) those who plan evil deeds, they shall have a severe chastisement; and (as for) their plan, it shall perish.

۰۲ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر
چقدر عجیب است این مجالسی که به نیت امام حسین برگزار می شود. چقدر یکهو همه چیز را به هم می ریزد. چقدر به دل می نشیند. از شب اربعین مثل پارسال دو تا از بچه ها بانی شده اند دهه ی آخر صفر را دور هم جمع شویم و ذکر بگوییم. دیشب بعد از زیارت عاشورا دکتر دانشور درباره ی معنای ایمان و رهبری جامعه ی اسلامی حرف می زد. گاهی فکر می کنم در این چند سال این آدم تبدیل به یک گنجینه پر از سوال و جواب های عمیق شده است. خط به خط حرف هایش خواندنی و شنیدنی شده است. اینطور نبود سالهای پیش --حداقل برای من-- سالهای پیش می شد گاهی میان حرف هایش نفس کشید گاهی هم خمیازه. امسال اصلاً شوخی بردار نبود. پلک می زدی، لغتی اگر دور می شد از دایره ی توجهت انگار به قدر یک ماه عقب افتاده باشی. دانش این آدم به طرز قابل لمس و درکی هر روز انباشته تر می شود. بحث این نیست که هر چه می گوید وحی نازل است. بحث شدت پشت کار و عمق تحلیل این آدم است. بماند. 

دیشب در معنای "ایمان" می گفت و آن را به دو شکل تعریف کرد: یکی آن تعریفی که ایمان به منزله ی کارت عضویت فرد در جامعه ی مسلمانان است. همان که شهادتین را بگوید، مومن شناخته می شود و می شود جزو جامعه ی مسلمین. که این تعریف مملو از نوعی خوش بینی و تساهل و تسامح است که بنابر آن فرد مومن به راحتی از این جامعه کنار گذاشته نمی شود. این تعریف از ایمان رابطه ی بین انسان ها را مد نظر دارد. رابطه ی اجتماعی آدم ها را شامل می شود. شکل دوم تعریف ایمان آن تعریفی است که قرآن ایمان را بر آن اساس تعریف کرده است و شامل رابطه ی فرد با خدا می شود. این تعریف به قدر قابل ملاحظه ای شخصی و فردی است.

کل بحث این بود که چطور می توان "عمل" را از "عقیده" جدا دانست. که از اینجا شروع شد و رسید به بحث رهبری جامعه اسلامی و معنای "طاغوت".

آیه ی 256 سوره ی بقره را

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

بگذارید کنار آیه ی 60 سوره ی نساء

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا

و بعد هم آیه ی 65 همان نساء

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا

و بعد اینها را اضافه کنید به آیه ی 59 نساء. 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا

چیده شدن اینها کنار هم و اینکه ما هر چه فکر کردیم نتوانستیم این آیه ها را طور دیگری بخوانیم که معنای دیگری ازشان در بیاوریم می شود همین نقطه ای که الان من ایستاده ام. همین که طبق معنای "ایمان" و "رهبری" در جامعه ی اسلامی بحث "عقیده" و "عمل" را نمی توان از هم تفکیک کرد. تندتر ش این که کسی که در متن دین اسلام عقیده و عمل را از هم جدا تعریف کند لزوماً مومن به حساب نمی آید.     

۰۱ اسفند ۸۷ ، ۰۱:۱۹ ۱ نظر