28 سالگی، سال سختی بود. درگیریهایم با خودم و دنیا زیاد و دستآوردهایم کم بود. تصمیمهای بزرگی گرفتم در عوض.
28 سالگی، سال سختی بود. درگیریهایم با خودم و دنیا زیاد و دستآوردهایم کم بود. تصمیمهای بزرگی گرفتم در عوض.
"وَاتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْوًا ۖ إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ. و دریا را هنگامى که آرام است پشت سر بگذار، که آنان سپاهى غرقشدنىاند" (دخان.25). قصهی بنیاسرائیل و فرعونیان است.
از همهی صفات و اعمال فرعون این یک برخورد او برایم عجیبتر است. آنجا که میگوید "وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ ... و هنگامى که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم؛ و فرعونیان را غرق کردیم..." (بقره.50). فکر میکنم فرعون ایستاده نگاه میکرده که دریا باز شده، و عدهای عبور کردهاند به سلامت. بار اولش هم نبوده که از این خرق عادتها میدیده از کسی که ادعای پیامبری داشته ولی باز بر لجاجت خودش ادامه داده. انگار کن که لجاجت غباریست که میپوشاند چشم حقیقتبین آدم را.
پ.ن. و فرعون لقبی است بی محدودیت جغرافیایی و زمانی؛ او که گاهی با زور و ستم و زمانی با نیرنگ و فریب حقیقت را انکار میکند درحالی که ظالم است بر مردم خود.به مناسبت رسیدن ربیعالاول رفتیم یک میوهی جدید جستیم که مذاقمان یک کم هیجانزده شود. موفقیت آمیز بود تلاشمان. یک میوهای خدا دارد توی این دنیا به اسم توت طلایی که چند بار دیده بودیمش ولی نمیدانستیم چطور میخورندش. حالا خریدیم -- و بدون گوگل کردن-- خوردیم و محظوظ شدیم. ظاهراً از میوههای نیمکرهی جنوبی است؛ شیلی، کلمبیا، اکوادر، پرو و افریقای جنوبی.
اگرچه که گفتهاند جزو خانوادهی صیفیجات است و اگر توی این غلاف نازک پاییزیش نباشد، فکر میکنی لابد از این گوجه گیلاسی هاست ولی مزهاش چیزی بین نارنگی و توتفرنگی است. ترش و ملس توتی همراه با ته مزهی مرکباتی و دانههای ریز. بوی بامزهای هم دارد، شبیه آن دسته از عطرهای Estée Lauder است که بوی تابستان میدهند (شاید این مثلاً).
سر چای بعد از شام، همانطور که دوربین الجزیره روی میدان تحریر عقب و جلو میشد، من داشتم فکر میکردم بالاخره این ایمن محیالدین رفت بخوابد که پیداش نیست؛ گمانم 5 روزی میشد که بیوقفه یا داشت گزارش میداد یا وقتی روی صفحهی تلویزیون نبود، داشت توئیت میکرد.
این چند روز خیابانهای اطراف این میدان را مثل کف دستمان شناختیم بسکه دوربین الجزیره از میدان رفت سمت پل 6 اکتبر و برگشت. کمی هم سوئز و اسکندریه را گز کردهایم. امروز هم رفتیم پیوستیم به تظاهرات مجازی فیسبوکی در حمایت از مردم مصر. خطوط زندگی مجازی و حقیقیمان قاطی میشود گاهی.
اویسوار آمدم و برگشتم. به دیدنت نرسیدم.نرسیدم. نرسیدم
آدم نشدم
پ.ن. در سوگ حاج علی گلپایگانی