مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

اویس‌وار

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۸۹، ۰۴:۰۳ ق.ظ
من که هیچ ندیده‌بودمت چرا هر خبری در ادامه‌ی رفتنت این‌طور تکانم می‌دهد و خشی تازه بر قلبم می‌اندازد؟ من که ندیده‌بودمت. فقط شنیده بودم از تو. شنیده بودم آدمیت آدم را زنده‌ می‌کنی. شنیده بودم نماز پشت سرت خواندن دارد.

اویس‌وار آمدم و برگشتم. به دیدنت نرسیدم.نرسیدم. نرسیدم

آدم نشدم

پ.ن. در سوگ حاج علی گل‌پایگانی

۸۹/۱۱/۰۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">