مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

تیغ ماهی

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۵۷ ب.ظ

من دوبار در زندگی ترسیده‌ام. ترس واقعی. یک‌بار وقتی بند و بساط زندگی را در کانادا جمع کردم و رفتیم امریکا. یک‌بار هم این چند روز.

هیچ چیز هم نمی‌توانم بنویسم از منشا ترسم. فقط می‌دانم دنیایم را عوض خواهد کرد. من را هم.

سرم درد می‌کند. تمام یاخته‌های توی سرم درد می‌کنند. سنگین و خالی ام. نفس‌هام کوتاه است. به زور می‌آید و می‌رود.

به این سال‌ها فکر می‌کنم. مگر چندبار قرار است زندگی کنیم که آن‌هم این‌طور؟

به سال‌هایی که دور ایستادم فکر می‌‌کنم؛ از خودم، از آدم‌هایم.

 

 

۹۸/۰۶/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">