تیغ ماهی
شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۵۷ ب.ظ
من دوبار در زندگی ترسیدهام. ترس واقعی. یکبار وقتی بند و بساط زندگی را در کانادا جمع کردم و رفتیم امریکا. یکبار هم این چند روز.
هیچ چیز هم نمیتوانم بنویسم از منشا ترسم. فقط میدانم دنیایم را عوض خواهد کرد. من را هم.
سرم درد میکند. تمام یاختههای توی سرم درد میکنند. سنگین و خالی ام. نفسهام کوتاه است. به زور میآید و میرود.
به این سالها فکر میکنم. مگر چندبار قرار است زندگی کنیم که آنهم اینطور؟
به سالهایی که دور ایستادم فکر میکنم؛ از خودم، از آدمهایم.
۹۸/۰۶/۲۳