مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

سخت دل‌بسته‌ی این ایل و تبارم

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۸ ب.ظ

از صبح که وحید و آیه بیدار شدند من دم گرفتم که یالا عیدى من را بدهید. هر کدامشان از کنارم رد شدند یک‌بند گفتم عیدى من چى شد؟ آیه که با چشم‌هاى متعجب براق من را نگاه مى‌کرد، زیر لب مى‌گفت «عیدى ... عیدى» و راهش را مى‌کشید مى‌رفت. وحید هم پرسید حالا عید کی هست که عیدی مى‌خواى؟ گفتم من نمىدانم من عیدى مى‌خواهم. بعدش با هم رفتند که آیه برود مهد کودک و وحید هم سر کار. 

من نشسته بودم سر کارهاى خودم ولى فکر عیدیه رها نمى‌کرد. یعنى یک ایده‌اى بیخ ذهنم مانده بود نمى‌دانستم چیست. بعد که آمدم تمرکز کنم روى کار خودم یادم آمد - همیشه همین‌طور است. کارهایم تمام شده نشده، شال و کلاه کردم رفتم خرید. آیه باید امشب در جلسه قرآن به همه عیدى بدهد. اینطورى کم کم مى‌فهمد این‌روز با روزهاى دیگر فرق دارد. براى او بیش‌تر فرق دارد. فکر ته ذهنم همین بود. البته هیچ ایده‌اى هم نداشتم که براى جمعیت سى و چند نفره‌مان چى بخرم که هزینه‌اش زیاد نشود ولى هیجان‌انگیز باشد. 

براى آخر هفته‌ی بعد که تولد آیه است باید مى‌رفتم مغازه‌ى کاردستى فروشى براى ابزار کیک و تزئین. گفتم لابد همان‌جا چیزى پیدا مى‌کنم که سر همش کنم. همان هم شد. یک سرى قوطى کوچک فلزى خریدم و شکلات و روبان رنگارنگ. 

خانه که آمدم همانطور که غذایم داشت گرم مى‌شد، تند تند شکلات‌ها را ریختم توى قوطى‌ها و رویشان روبان بستم. این شکلى شد.


آیه که از مهد رسید برایم دو تا کاردستی پاییزی، یک تارت سیب یک‌نفره و یک کاپ‌کیک سیب آورده بود در کیسه‌های کوچک نارنجی. بهش گفتم امروز به خاله‌ها و عمو‌ها عیدی می‌دهی. گفت: چون تولدمه؟ گفتم: نه، چون عید غدیره. خلاصه جلسه قرآن که تمام شد و همه داشتند چای و کیک می‌خوردند آیه هم کادوها را تعارف کرد. با این‌که به شدت خوابش می‌آمد هیجان‌زده شده بود. 

برایم مهم بود - همین. 

۹۳/۰۷/۱۸

نظرات  (۶)

چه خوب، چه‌قدر زود به حرف اومد. انتظار نداشتم بتونه حرف بزنه :)
1- فکر می‌کنم دین و مذهب به عنوانِ یک طریقه و تئوری، بالادستِ اجتماع وایمیستن. و باز هم فکر می‌کنم که مسیرِ انتخابِ دین باید به ترتیبِ ابتدا شناختِ تئوریِ اون دین و بعد عملش اتّفاق بیفتند. بنابراین باکی نباید باشه از این‌که توی جامعه‌ی سکولار یا لائیک، بچّه سمتِ ورودیِ دینش کم‌رنگ بشه. بالاخره به سنِّ شناخت که برسه کم‌کم می‌شه مفاهیم رو در مقابلش قرار داد تا آشنا بشه. تازه، اگر راه و روشِ تعقّل و انتخابِ صحیح رو بهش یاد داده باشیم، این نگرانی تقلیل هم پیدا می‌کنه.
در موردِ جبهه و موضع، اگر واقعاً این‌طوری باشه که می‌گید، موافقم که لااقل لازمه از یک سنّی برای بچّه توضیح داده بشه که این آموزه‌ها می‌تونه قضاوت‌های درستی نباشه و سمت و سوی به تعبیرِ شما رحمانیِ اون دین رو هم نشونش بدید. امّا در هر سنّی، به اندازه‎ی درک و دریافتِ بچّه. آره موافقم، از این جهت خوبه که شما جذّابیت‌های عیدِ غدیر رو خواستید بهش نشون بدید. با بقیه‌شم موافقم. ایشالا موفق باشین :)
پاسخ:
شرمنده ولى ناپخته است نوع نگاهتون به تربیت. طبیعى هم هست. هنوز درگیرش نیستید. اینکه بچه در چه مرحله اى چه چیزهایى براش اینقدر درونى مى شه که تا عمر داره نمى شه تغییرشون داد و هزار تا فاکتور دیگه رو اصلا در نظر نمى گیرید :)
تفکر عقلانى انتخابى براى بچه ها بالاى ١٨ سال اتفاق مى افته. اگر مفاهیم دینى رو منصفانه و عملى آموزش ندیده باشن احتمال انتخاب بعد از اون سن در جامعه اى که مسیرى متفاوت رو طى مى کنه و بچه روزى حداقل ٨ ساعت دور از خونه است، چند درصده فکر مى کنین؟ حرف "بازى منصفانه" است (fair play). جامعه و روند اجتماعى شدن سکیولار بچه رو درسته قورت مى ده. دین رو در حد یکى از ابعاد فرهنگ که گروه هایى بهش عمل مى کنند مورد احترام تلقى مى کنه (در بهترین حالت) این اصلا عادلانه نیست. دین براى ما روش زندگیه. نه چیزى انتزاعى. کما اینکه با همین دیدگاه با اتفاقى که در جامعه ى ایران (وباقى جوامع دین دار) مى افته مخالفم. اونجا هم بازى منصفانه نیست. 
قشنگ و باسلیقه‌ست عیدیا. فقط دو نکته:
1- آیه همین‌جوری سالم صحبت می‌کنه؟ چه یکهو :)
2- تصمیم گرفته‌ید مسلمون بارش بیارید؟ بابا فرصت بدید انسان بار بیاد خودش اگه خواست مذهب و عقیده و دین انتخاب کنه. از چی می‌ترسید؟ مذهبی که بخواد از دلِ عادت و باید و «از همین حالا یاد بگیره» دربیاد، داعش نشه، جبهه‌ی پایداری می‌شه لااقل!
تو فیلمِ «زنده‌گیِ پای» یک دیالوگی داره پدرِ لائیک نسبت به پسرِ کوچیکش که دین‌گروئه، می‌گه: I'd much rather have you believe in something I don't agree with rather than have you accept everything blindly. And that begins with thinking rationally
پاسخ:
بله همین قدر قشنگ و سالم و صاف و اغلب صحیح حرف مى زنه؛ گاهى البته کلمات رو یک طورى مى گه که مامانش باید ترجمه کنه

چرا اینقدر شلوغ مى کنین؟ :) 
متوجه باشین که من در جامعه ى سکیولار زندگى مى کنم. بچه من حق داره از طرف من به یک سرى مفاهیم ترغیب بشه پیش از اینکه جامعه به زور چیزهایى رو تو حلقش فرو کنه. اسم جامعه سکیولاره ولى دلیل نمى شه در برابر مذهب جبهه نداشته باشه - داره. پس من حق دارم راهى رو که فکر مى کنم درسته به بچه نشون بدم. چون جامعه این گزینه ها رو براش فراهم نمى کنه. چیزى که براش پررنگ مى کنه و ایده آل هایى که براش مى سازه اصلا در حیطه ى دین تعریف نمى شه. من حق خودم مى دونم که آمیزه هاى دینى رو یاد بدم به بچه ام و تفکر عقلانى رو. طبعا من تصویر زیبایى از دین دوست دارم براش بسازم چون به قدر کافى جامعه براش تصویر زشت دین دارى رو تبلیغ مى کنه. یعنى حتى اگر بخوایم منصفانه هم عمل کنیم باید تعادل رو برقرار کنیم بین دانسته ها حداقل. فضاى دین دارى این طرف هم کلا از داعش و جبهه ى فلان متفاوته. اونا رو باید از دید آسیب شناسى بررسى شون کرد که ببینین پروسه ى مذهبى شدنشون و هدفشون چطور تعریف شده. سطح تعقل در گعده هاىى در سطح ما معمولا بالاست به علت سطح تحصیلات و تعداد سالهاى زندگى در خارج از ایران و فاکتورهاى دیگه
آیه داره اینقدر جدی و رسمی حرف می زنه؟چه زود گذشت!خوش به حال تو:)
پاسخ:
بچه م دو سالشه خب :)))
آخ آخ آدم بچه‌داری تو رو می‌بینه دلش میخواد همین امروز بچه‌دار شه. 

من مدتهاست با عمق معنای رسومات مذهبی ارتباط نمیگیرم. ولی همچنان ظاهر و پوسته شون برام فوق العاده جذابه. کلا با هرگونه مناسک مذهبی شدیدا حال میکنم. تا جایی که فقط مناسک باشه البته. وگرنه از ایدئولوژی مثل جن از بسم الله فرار میکنم. 
پاسخ:
هى بابا :))


والا این بروز عقیده اى که داریم این روزها مى بینیم من رو هم مى گرخونه
چه عیدی قشنگی...دلم خواست :)
پاسخ:
:)
عیدت مبارک.....دست مریزاد
پاسخ:
عید شما هم مبارک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">