چندفرهنگی
آمدم اینجا همین کلمههایی را که وول میخورد توی ذهنم بنویسم ولی الان یادم نمیآید چه بود. یکیش را که یادم است این بود که پریروز که آیه از مهدکودک آمد این کاردستی را درست کرده بود آورده بود خانه.
برای من خیلی چیز غیر عادیای نبود این کاردستی، چون تمام این سالها دیده بودم که مدارس همانقدر که به کریسمس و روز شکرگزاری و ایستر بها میدهند به حنوکا، روشهاشانا، عید قربان، ماه رمضان و عید فطر هم بها میدهند - البته طبیعیست که بروز نمادهای و رفتارهای کلیسایی بیشتر باشد چون احتمالا جمعیت مسیحیها بیشتر است. بچههای اینجامعه در معرض یادگیری و احترام به عقاید مختلفاند. حتی قانون مرخصی گرفتن برای این روزها برای معتقدین به این مناسک در شرکتها وجود دارد. میخواهم بگویم این پروپاگندای داخلی ایران که مدام همهی کشورهای غربی را محکوم میکند به بیدینی و فساد و غیره، عملا بسیار پرت است از ماجرا.
الان یاد این عکس دیگر افتادم که قبل از شروع ماه رمضان گذشته گرفته بودم. حراج مواد غذایی به مناسبت ماه مبارک در فروشگاههای بزرگ زنجیرهای.
اتفاقا یک روز هم که آیه را برده بودم کتابخانه در همان ایام ماه مبارک دیدم روی میزهایی که کتابهای مناسبتی میچینند، کتابهایی راجع به ماه رمضان و زندگی و مناسک مسلمانی گذاشتهاند برای بچهها و بزرگسالان. به نظرم برای هر جامعهای موفقیت بزرگیست که نترسد از آگاه کردن مردمش به عقاید و مناسک دیگر. اینکه نخواهد فقط یک مدل نگاه کردن به زندگی را تبلیغ کند (تبلیغ که هیچ، تحمیل کند). دانستن مهم است. ترس از دانستن از بدترین ترسهای عالم است.