تصویر ۱۹
تمام صحن مسجدالنبی و خیابانهای اطراف صدای بسیار بلند مداح و دعاخوان بعثهی رهبری میآمد (حتی همین الان هم باید نفس عمیق بکشم که از نوشتن راجع به ناله و فغان نمایشی بگذرم). پنج دقیقه هم فضا را تاب نیاوردم. اصالتی نداشت برایم اینطور دعا خواندن. اینطور در بوق و کرنا کردن که ما داریم دعا میخوانیم در هجوم دوربینهای صدا و سیما. بوی گند سیاستزدگی توی دماغم میخورد. حالم بد بود. دعا ضایع شده بود در آن سر و صدا.*
هرچند همه مثل من فکر نمیکردند. یکی از هماتاقیهایم بعدا در فیسبوکش عکسی از آن شب گذاشت و گفت تا حالا اینطور به ایرانی بودن خودش افتخار نکرده بوده و تا حالا این همه با دعای کمیل حال نکرده بوده. من که شک دارم در پروسهی این اعمال وقتی خدا از همه چیز خالیات میکند چرا باید به ملیتت افتخار کنی و اصلا افتخار به ملیت چه معنیای میدهد در این متن. در ضمن ناگفته نماند که عدهای از شیعههای غیر ایرانی هم که به زور و زحمت از سد شرطهها گذشتند و به جمع ما پیوستند حال خوبی داشتند. طبعا چون از زد و بندها و بهرهبریهای سیاسی ما بیخبر بودند و لابد دلشان لک زده بود دعای کمیل دستهجمعی.
برگشتم حرم. هنوز صحنها بسته بود. به علت همین محاصره ساعت زیارت خانمها هم به تاخیر افتاده بود. نشستم رو به روی گنبد. پُر بودم از شکایت همهی این سالها؛ سرریز شد. یک ساعت بعد راه که باز شد و نوبت زیارت خانومها رسید، روضةالجنه خلوتتر بود از شبهای پیش. کجا بهتر از مسجد پیغمبر برای دعای کمیل؟
*از آقای فاطمینیا شنیدم که میگفت پیامبر از کنار جمعی که بلند و با فریاد دعا میخواندند گذشت و گفت «انکم لا تدعون الاصم» خدا که کر نیست... (سخنرانی شب ششم محرم سال 84). در ضمن هم برندارید دلیل و توجیه بیاورید که مثلا امام سجاد هم سلاح مبارزه و تبلیغشان دعا بوده. حکایت و شرایط چیز دیگری است.
واقعا این مشکل کی میخواد حل شه که باهم حرف بزنیم بدون قصاوت ؟
خوبه که یکی دو نفر هم طرف ما هستند :)
البته همهمون دستپرودهی همین نظامیم؛ پرچسبزن و پر مدعا و دشمنپندار. یعنی همینقدر که مخاطب من قابل سرزنش است که به خاطر 2 جملهی انتقادآمیز من اینطور از کوره در میرود، من هم باید جملانم را نرمتر کنم یا از در دیگری وارد شوم.
این حال را من هم اصلا دوست ندارم. خدا عاقبت همهمان را به خیر کند.