اینجا درونیات من است؛ مکشوف، رنگهایش را مینگارم. اینجا گاهی بلند فکر میکنم، گاهی زمزمه میکنم، شاید گاهی هم داد بزنم دربارهی بعضی لحظاتم و دلمشغولیهای این سالهایم.
بعد یه سوالِ پچشده به سوالِ قبلی دارم: آیا این کاشی یهدونه هست و از روش تولیدانبوه کپی زدهن یا تعدادش زیاده و اینا؟ (آخه تو برنامهی پارکِ ملتِ شبکهیک هم شبیهش یهدونه تنگِ دکور هست)
این کاشی به حرمِ جنابِ ابوالفضل العباس (سلامم بر او) مربوط است؟ با کامنتِ اولِ «مهرناز» تا حدودی موافقم و با پاسخِ شما به کامنتِ «نمینویسم» هم موافق و با کامنتهای دیگرِ مهرناز موافق نیستم و...
شک دارم که باید کامنتتون رو منتشر کنم یا نه. بله کاشی حرم حضرته.
من تازه این بحث دیدم. بحثی که الان بین دوستام زیاد شده.مثلا اینکه جنات تحت النهار و حور و بهشت مال اعراب هیچ ندیده ی بادیه نشین بوده و چه و چه. به نظرم مشکل اینه که بچه ها علم بشری ایی که تکنولوژی را آفریده مبنا گذاشتن.
دین یعنی احساس و عقل و علم اما علمی ورای این علم حیرت زدا.
سلام گفتم شاید خوندن این جزوهی کوتاه کمکی کنه به این بحث شما با دوست بزرگوارمون خانم میم: http://lobolmizan.ir/files/articlefile/article_149_Negareshi%20Be%20Karbala%20Ba%20Cheshme%20Aghl%20Va%20Atefeh.pdf
چه استفاده ها کردیم ما از جزوههای ایشون قبل از حج. ممنون
آن روز در آن کافی شاپ با گارسون عصبانی اش چه میدانستی که باید کتاب انسان دیندار در دنیای بعد از انقلاب اسلامی به من بدهی. کی فکرش را میکرد. به تو که دیگر گفتن ندارد غرب یا هر شخصیت حقیقی و حقوقی که با دین پدر کشتگی داشته باشد باید این روزها بنشیند رو مبل، پایش را بندازد رو پایش تخمه بشکند و گند زدنهای بی پایان این حضرات را حظّ کند.کی غرب زورش به کار ها میرسید.
حرفم چیز دیگری بود، گفتم این فرقهٔ یا هر چی تو اسمش را میگذاری، از المانها و سمبلهای دینی، از تصویریاش بگیر تا صوتی و شی ای، استفاده کرده تا خرخره. رفتار مردم را به سوی کنشهای غیر عقلانی کشانده، مرزهای انسانی را که هیچ حیوانی را هم شکسته، و همه اینها با تجهیز به ابعاد احساسی دین و تفسیر به تعطیل عقلانیت ممکن شده. این است که فربه کردن ابعاد احساسی دین گفتمان زمانه دردناک ما نیست. بی رو درواسی ضربه میزند به عقلانیّت نیمه جان جامعه. چون زنجیرهای از عقاید فرقهٔای سیاست زده را به همراه دارد. من از جامعهای حرف میزنم که از احساسات دین زده قاطی روابط قدرت و ثروت و سیاست اور دوز کرده رو به اغما است.
تو پر پری، چشیده ای. می توانی بگوی به من چه من کار خودم را میکنم. این وب لاگ علمی نیست ، کار علمیام هم سر جایش. اما چه خوشت بیاید چه نه، چه در نظر بگیری چه ندیده ولش کنی، داری دامن میزنی به گفتمان منحرف حاکم.
نفس عمیق و غمگین،
و کاش که روشنی صبح سر بزند.
مهرناز
شاید فرق نگاه من و تو این باشه که من اینهایی که مینویسم رو جدیترین نوشتههای این وبلاگ میدونم. احساسات قطعا داره چون از درون میجوشه ولی بیش از اون توی همهی پستها یکی دو تا کلید وجود داره برای فهم منطق دینمون. اما خوبه که بشینیم مفصل راجع به این «گفتمان منحرف حاکم بر جامعه» کار کنیم و حرف بزنیم. قرار نیست چون اینها «از المانها و سمبلهای دینی، از تصویریاش بگیر تا صوتی و شی ای، استفاده کردن تا خرخره» ما درِ بروز عقیدهی دینیمون رو تخته کنیم. و کاش که روشنی صبح سر بزند.
از ما گفتن، نگاهی هم به اخبار بنداز که این ابعاد احساسی چه میکند آنوقت خواستی دامن بزنی بزن. این گفتمان ضرورت زمانه ما نیست خواهر جان، به عبارت دیگر گند زدند رفت. شما نکن.
1- بیا قطعههای این پازل رو درست بچینیم کنار هم. اخبار این روزها و این سالهای مملکت ما کجاش به دین شبیهاه؟ این همه فرقهی جور و واجور تاریخ اسلام (خوارج، مرجئه، ناووسیه، جبریه) در زمان امام معصوم، کی دنبال معرفت دینی بوده؟ گمان نکنم این جریانات سیاسی اخیر چیزی کم از اون فرقهسازیها داشته باشه؛ من اصلا توی حرکت اینها غلیان احساسات دینی نمیبینم. چیزی که میبینم عقدهگشایی است. من چرا باید ایمان خودم رو دستخورده بازی اینها کنم؟ 2- عقل و علم اگر قرار باشه جایی به کار بیاد الا که هدف خدا باشه، تهش همین دنیایی میشه که داریم میبینیم. این گزاره نفی چیزهایی که خوندیم و میخونیم و اهداف و تلاشمون نیست. این گزاره فقط یاد آوریه برای من و تو. 3- عزیز دل، رفیق خوشیها و ناخوشیهای این سالها، یادت میآد یک روز که دیگه مطمئن شدم میآی این ور دنیا رفتیم گوشهی یک پاساژی دو تا آبمیوه سفارش دادیم و من یک کتاب دادم دستت (جوان مسلمان و دنیای متجدد)؟ شاید ندونستی اون موقع که دلم از چی میلرزید. نه برای تو ها بیشتر برای خودم که داشتم/دارم زیر عقلانیت آهنین این دنیا خورد میشدم/ میشم. اتفاقا یادم میآد که اولین کسی که توجه منو به آیهی «الذین یومنون بالغیب» جلب کرد تو بودی ... 3- این وبلاگ از اولش هم قرار نبوده معقول و علمی باشه (دیگه رزومهی من رو هر کی ندونه تو که خط به خط حفظی) روزمره نویسی بوده؛ هست هنوز هم. 4- برای این روزها: طوبی لمن بکی و تباکی علیالحسین 5- بوس محکم
قال الصادق علیه السلام : هل الدین الا الحب؟ و احساسات بروز حب است. ایضا در قران کریم ایمان و حب و زیبایی در سوره حجرات با هم جمع شده است:
حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم اکفر و الفسوق و العصیان
عقل و خرد و اینها برای کلاس اولیهاست. شما چرا ؟ مثلا کدام عقل قبول می کند 72 نفر جلوی آنهمه ؟ یا قاسم و عبدالله در برابر تنومندان عرب؟ یا جون غلام آزاد شده بی لباس در برابر شمشیر آخته؟ یا زهیر بی زره و خود؟ یا حبیب پیر مرد در صحنه؟ یا عباس تشنه ؟
هر چند شک ندارم تمام این نوشته هایتان تایید حرفهای من است و برای اینکه یک وقت وهن دین نشود اینطور جواب دادید. اما نترسید. دین چیزی جز احساس نیست که عقل و حماسه هم در برابرش زانو می زنند...
عزیز جان بحث سطوح مختلفی داره. وقتی اسمت رو نمینویسی رسمت هم معلوم نمیشه و آدم نمیدونه داری از کدوم طرف بحث میکنی. آدم کف دستش رو بود نکرده که داری لغز بارش میکنی به جهت دینداری یا تایید میکنی. (سلام خدا بر صادق آل محمد و آن 72 نفر). بد هم نبود خودت رو معرفی میکردی شاید رفاقتمون بیشتر میشد.
میگم براتون