بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت*
جمعه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۵۲ ب.ظ
در سنت تاریخنگاری عبارتی وجود دارد که کمابیش زیاد به چشم من آمده: «شد آنچه شد» و «کردند آنچه کردند»؛ بخصوص - و نه لزوماً - وقتی ذات اتفاق، مذهبی باشد یا برای آدم دینمداری اتفاق ناگواری افتاده باشد. گمان من همیشه این بوده که نگارندهی متن وقتی این عبارت را به کار میبرده غم زیادی را در وجود خودش حس میکرده و یا خشونت صحنهی ایجاد شده، آنقدر دلخراش بوده که نویسنده از نوشتن آن ابا داشته و یا از جزئیات آن اتفاق ناخوب، اطلاع دقیق نداشته. حال نویسنده غبطه و حسرت بوده از آنچه اتفاق افتاده و از طرفی حین و بعد از اتفاق هم کاری از دستش بر نمیآمده، تغییری نمیتوانسته ایجاد کند در اوضاع؛ به دلیل بُعد زمان یا مکان یا ترس و محافظه کاری و هر چیز دیگر.
به تقویم نگاه میکنم چند ساعت تا ۲۲ خرداد ۹۰ مانده. در این دو سال «شد آنچه شد» و «کردند آنچه کردند». این عبارت را از فرط سنگینی غمش مینویسم و از ظلمی که رفت. آنقدر دردناک است که جزئیاتش را نه میخواهم که بنویسم و نه میتوانم و نه میدانم.
پ.ن. مثل همین اتفاقی که این چند وقت ذهنم را مشغول کرده؛ گریهدار است و زجرآور. تخم کینهای که کاشتهاند، بر داده. نمیبینید؟ و سلام خدا بر او که گفت: فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ. از دست دادن دوستان، غربت است.
* (+)
۹۰/۰۳/۲۰