دربارهی حس مالکیت مردانه
از موارد بحرانیای نظیر طلاق و گرفتن حضانت فرزند که بگذریم (که مردهای خارج از ایران از حربهی قوانین داخلی ایران برای سختتر شدن این روندها و تنگ شدن عرصه برای زنی که یکسوی دیگر ماجراست استفاده میکنند)، پستیبلندیهایی در زندگی روزمرهی زنان ایرانی جریان دارد که نظیرش در بسیاری از جوامع سنتی و حتی مدرن دیده میشود. چیزهایی مثل آن نگاه مالکانهای که مردان نسبت به همسرشان دارند. نگاهی که تنها به جسم محدود نمیشود بلکه تا حوزهی خط و خطوط عقیدتی و گرایشات فکری پیش میرود. یکی از مسائلی که همواره موضوع بحث بسیاری از خانوادههای ایرانی خارج از ایران است بحث حجاب و کدهای پوششی* است. اینکه زن خانواده چه تصمیم و عقیدهای را در نوع پوشش خود دنبال میکند، طیفی از عکسالعملها را از جانب همسرش و جامعهی ایرانی در پی دارد. یک سر طیف مردانی هستند که برای دفاع از عقیدهی دینی، بیتوجه به گرایشات فکری و باورهای همسرشان آنان را مجبور به قبول پوشش مورد نظر خود میکنند. زنانی که بعد از تجربهی زندگی خارج از ایران به دلایل مختلف تصمیم به برداشتن حجاب میکنند و یا نوع پوششان تا حد زیادی تغییر میکند و با عکسالعملهای خشن و شدید همسرانشان مواجه میشوند. سر دیگر طیف مردانی هستند که به دلایل مختلف اجازهی بروز و ظهور عقیدهی دینی را از زنانشان سلب میکنند. زنانی که تجربهی زندگی خارج از ایران باعث نشده نوع پوششان تغییر کند در حالی که همسرانشان از راه رفتن کنار زن محجبهشان نه تنها احساس خوبی ندارند بلکه سرافکندگیای که نسبت به این نوع پوشش دارند سبب میشود مدام در حال سرزنش و تحقیر همسرشان باشند.
من نگاه و نوع رفتار هر دو گروه را ناشی از حس مالکیت و شئانگاشتن زن میبینم. برایم فرقی نمیکند که مردی زنش را سرزنش کند که چرا حجابش را برداشته یا گذاشته؛ چراکه او برای خودش این آتوریته را قائل شده که حتی بر عقیدهی دینی و بروز آن در همسرش هم سوار شود. از نگاه من رفتار آن مردی که با زن محجبهاش به مهمانیها نمیرود به دلیل اینکه دوست ندارد بقیه بدانند زنش حجاب دارد همانقدر زننده و دردآور است که مردی زنش را مجبور به حجاب گذاشتن و تعریف کدهای پوششی خاص کند.
گذشته از عقیدهی دینی و اصولی مانند امر به معروف که هیچ کدام شامل استفاده از زور و خشونت و تهدید نمیشود، اینکه مردی به سبب مرد بودنش خودش را در مقام مالکیت در برابر همسرش تعریف کند و زنش را جزو وسایل شخصی خودش به حساب آورد (مثل ماشین و خانهاش)، وسایلی که نشاندهندهی شان و اعتبار اجتماعی و عمق عقیدهی دینی یا روشنفکریش است، در جامعهی ایرانیان دور و بر من که همه در سطوح بالای تحصیلات دانشگاهی و از نسل جوان و به نوعی غیر سنتی این جامعهاند، کمیاب نیست.
* Dress code ~ نوع پوشش. از جهت اینکه در لفظ "کد" مفاهیمی مثل رمز و قانون نانوشته و یا نوشته شده مستتر است، گمانم ترجمهاش به "نوع" گویای آن چه در ذهن من است نیست.
بله بیشتر اوقات خب اشتباهی ازدواج کردهاند ولی همیشه که اینطور نیست. آدمها تغییر هم میکنند. مرد که نمیتواند مدام با چماق بایستد دستور بدهد دربارهی عقیدهی زنش (بر عکسش هم هست ها! خانومهایی هم وجود دارند که همینطور برخورد میکنند با مردهایشان). باید قانعاش کند اگر خیلی برایش مهم است. وگرنه زندگی نیست که. حجاب و عقیده که زورچپان نمیشود.