Vulnerable
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۰۲ ق.ظ
زیادی فکر کرده است من. آستانهی تحملش پایین آمده است من. مقابل افکار و ایدههای احمقانه سکوت کرده است من. حرفهای صدتایکغاز را مثل زهر ریخته است توی خودش من. آدمهای تحملناپذیر را فقط نگاه کرده است؛ حتی پوزخند هم نزده است من. از فرط تحلیل آدمها و شخصیتها و عکسالعملهاشان، مویرگهای عصبی مغزش سوخته است من. کم آورده است من.
و میترسد از اینکه کم آوردنش حتی با ایران رفتن درست که نشود هیچ، بدتر هم بشود ... میترسد دیگر پروریدن هیچ آرزویی امیدوارش نکند. میترسد من. نگران شده است که نکند کسی رویاهایش را مثل تکه کاغذی، آتش زده باشد گرفته باشد جلوی صورت گریهآلود و چشمهای سرخ ِ کس دیگری که اشکآور خورده وسط این میدان آشوب ... میترسد رویاهایش دود و خاکستر شده باشد من.
۸۹/۰۲/۲۸
اگر قرار باشه خودم انتخاب کنم از بین نوشتههایم بهترین را قطعا این نوشته بین 10 تای اول است.