مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

وَلَقَد خَلَقنَا الإنسَان وَنَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه وَنَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید

مکشوف

این‌جا درونیات من است؛ مکشوف، رنگ‌هایش را می‌نگارم. این‌جا گاهی بلند فکر می‌کنم، گاهی زمزمه می‌کنم، شاید گاهی هم داد بزنم درباره‌ی بعضی لحظاتم و دل‌مشغولی‌های این سال‌هایم.

بایگانی

عید پاک

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۸۹، ۱۰:۰۰ ق.ظ
تا آنجایی که چشم من کار می کرد، 3 گروه ایرانی 13 به در را در پارک واترلو گذراندیم. این گروه گروه شدنمان به سادگی اتفاق افتاده. این طور هم نیست که اصلا هم را نشناسیم یا مشکل آشکاری با هم داشته باشیم ولی چیزهایی بینمان هست که ما را یکجا جمع نمی کند. با هم یکجا نمی گنجیم. بارزترین ویژگی ای که گروه ما را از آن دوتای دیگر جدا می کند حجاب خانمهای گروه ماست. گرچه حجاب های ما یکدست نیست و چندتایی هم دوست غیر محجبه همیشه قاطی ما هستند ولی باز هم نشانه ی بارزی است که در نهایت دیواری نامرئی می کشد بین ما و آن بقیه. همیشه ی خدا هم حرف و حدیث پشت سرمان زیاد بوده از همان سنخ سفارتی بودن و وصل به دولت ایران بودن و این حرف ها -- البته از مزایای اتفاقات بعد از انتخابات یکی هم این بود که عده کثیری فهمیدند که نمی شود همه چیز و همه کس را به یک چوب زد.* گروه ما از سر صبحانه دور هم جمع شدیم و حدود 50 نفری بودیم. گروه دوم ایرانی هایی بودند که یک خط در میان سبز پوشیده بودند و بساط ساز و آواز و البته "سوسن خانم" شان کلا از ظهر تا غروب بر پا بود که به بازی های ما هم انرژی و تحرک داد. تعداشان هم اندازه ما بود گمانم و از سر ظهر آمدند. گروه سوم هموطنان بهایی بودند که آنها هم حدود ظهر آمدند و تعدادشان هم زیر 50 نفر بود. غیر از این سه گروه، چند خانواده ی افغان هم بودند دور و برمان. عصر به بعد هم عرب ها آمدند که البته به 13 به در ربطی نداشتند.

ما دو تا دو تا و چند تا چند تا قدم می زدیم و با دوستانمان در آن دو گروه دیگر سلام و احوال پرسی می کردیم و تبریک عید و «صد سال به این سالها» و غیره. از میان آن گروه دوم هم بودند دوستانی که دوتا دوتا آمدند بین ما و سلام و تبریک و «بچه ی شما چه بزرگ شده» و «خانواده خوبن؟» و «به مرحمت شما لطف داربن» و «بفرمایین کباب و آش و آجیل و شیرینی» و این حرفها.

گذشته از اینکه به نظرم اصلاً غیر طبیعی نمی آید این گروه گروه شدنمان، به هم چسبیدنمان کمی دور از ذهن است. و چون اصلی ترین علت این نچسبندگی عقیده دینی است -- و نه خود عقیده، که بروز و ظهور آن -- جو بینمان همیشه به نوعی سنگین است و دیوارهای نامرئیش بلند. میزان تالرنس هر دو گروه نسبت به بروز عقیده و یا زیر پا گذاشته شدنش بسیار پایین است. یا شاید هم من خیال می کنم پایین است. این میان نگاه مردانه هم بر تکه تکه شدنمان بی تاثیر نیست، بخصوص در گروه ما. مثلاً خانمهای گروه ما گرچه مذهبی اند ولی با موسیقی کلا مشکلی ندارند ولی آقایان معمولاً متشرع ترند و مرز غنا و غیر غنای موسیقی برایشان پررنگ است و همین باعث می شود وقتی از آن طرف صدای اندی و آصف و هلن و ... بلند می شود خیل کثیری از این دوستان سرشان را  به فوتبال و والیبال در زمین مجاور آن طرف تپه گرم کنند تا صدا کمی آرام شود. یا اینکه کلاً نشست و برخاست با خانمهای "ایرانی"** غیر محجبه برای بسیاری از آقایان جمع ما کار ساده ای نیست. از آن طرف هم من واقعاً نمی دانم وقتی سر اذان ظهر یکی از این دوستان ما شروع می کند به اذان و بعدش همه با هم می ایستیم به نماز جماعت آنها دقیقاً چقدر حس دور بودن و عدم تشابه برایشان پیش می آید نسبت به ما. یا نسبت به اینکه ما خیلی راحت با کسی هم سفره نمی شویم به خاطر مسائل ذبح شرعی یا الکل و این حرفها چقدر حس ناهمگونی پیدا می کنند؟

سخت است برایم که مذهب بشود خط؛ فاصله بندازد بینمان. گمانم اگر یاد بگیریم احترام بگذاریم و هر که را آنطور که هست بپذیریم، این فاصله قدری کم عمق تر شود.

بعد التحریر: شاید باید تصریح می کردم که من ِ بچه مذهبی برداشت و نگاه منفی درباره این خط کشی ها ندارم. باید توضیح می دادم که منظورم از کاهش عمق فاصله، این است که این خط کشی ها سبب نشود ما همدیگر را نبینیم، یا نادیده بگیریم یا نفهمیم یا تعصب داشته باشیم در برخورد باهم و از این حرف ها.

* یادم می آید اولین جمع های اعترضی ای که شکل گرفت این دور و بر -- همان روزهای بعد از 22 خرداد -- در تظاهرات ها و بیانیه خوانی ها، بسیاری از دوستان هم وطن از دیدن ما در جمعشان یکه خوردند.

** من نمی دانم چه حکمتی است که این آقایان مذهبی ای که از صبح تا شب در محل درس و کار با خانمهای غیر ایرانی به راحتی مراوده دارند، به خانمهای ایرانی غیر محجبه که می رسند اینطور معذب می شوند. 

پ.ن. راجع به جمع هموطنان بهایی چیزی زیادی ندارم که بنویسم. 2 تا دوست بهایی بیشتر دور و برمان نیست که آن ها را هم سالی یک بار پیش نمی آید ببینیم و آن روز هم فقط یکیشان توی پارک بود. 

 پ.ن.2: جمعه ای که گذشت Good Friday بود. فردا روز عید پاک است و بازگشت دوباره مسیح.

۸۹/۰۱/۱۴

نظرات  (۹)

به‌نظرم این‌ها را باید تجربی فهمید و به مدلِ مطلوب‌ش رسید. یعنی شماها که صبغه‌ی مذهبی دارید و زنده‌گیِ آن‌طرف را هم تجربه کرده‌اید و ما باید بشینیم و تجربیات‌مان را با هم مزمزه‌ کنیم و ببینیم کدا ممدل احتمالا به‌تر است و نه سیخ را می‌سوزاند و نه کباب را. بیوتن هم یک‌قدری به این مسائل پرداخته بود، نمی‌دونم برای شما که تجربه‌شو دارید چه‌قدر ملموس بود این بخش‌هاش.




خیلی مقبوله این حرفتون.
گمونم وقتی بی‌وتن می‌خوندم ملموس بود
بالاخره هط رو یه جایی باید کشید ... مثلاً یکی از فلسفه های تاریخی که برای حجاب نقل می کنند همین مشخص شدن زن مسلمان و نا مسلمان از هم هست نه این چیزهایی که بین ما ها گفته میشه ... گاهی هدف دین همین متمایز کردن بوده ...
سلام مجدد
بابا این ینگی دنیایی ها گیر دادن بیخود؛ حکایتش مفصله، ایشالا فرصت شد میگم براتون. اگه خدا بخواد شاید آگست باشم.
ما هنوز روی اومدنتون حساب کردیم ها!:)




برا همین که می خوام بیام دارم می پرسم چی شد جریان دیگه، اگه نمی خواستم بیام که پیگیری نمی کردم P: از شوخی گذشته، درست می شه ایشالا. امروز هم دوباره یک سری خبر آوردند که کانادا هم به عده ای -- که قبلا ویزا داشته اند -- بی دلیل ویزا نمی ده و تمدید نمی کنه و گیر داده و این بساطا دویاره. از مرحمت سیاست ورزی آقایون زندگی این ور آبی ها هم به فنا رفته. اعصابی از ملت می سابن که تهش ناپیدا.
این ** کلی خنداند ما را!!
راستی من هنوز در مملکت حضور دارم و دعا گو هم هستیم البته. عیدتون هم بسیار مبارک باشه به برکت نَفَس انسان کامل.
پ.ن: دسترسی به اینترنت اون هم از نوع دایال آپش مث فحش به وجود آدم می مونه اینجا!
پ.ن2. سلام



سلام و عید مبارکی به شما هم زیر سایه حضرت حجت.
شما قرار نبود این ورا باشین الانا؟
واقعیتش اصلا دیگه تحمل سنخ کامنت گذار وب لاگت رو ندارم. بس که نمی‌فهمند چقدر متعصب اند . راستی‌ دقیقا به علت ** نکته ای که گفتی‌ فکر می‌کنم این جور معذب شدن آقایون به خاطر مذهب نیست بیشتر فرهنگیه، یه جور عادت رفتاری، و بار ارزشی که نداره هیچ منفی‌ هم هست. خصوصاً که گٔل گفتن و شنفتن بعضی‌‌هاشون رو با خانوم ه‌های خارجی‌ دیدم. اما کلا مراقب باشین خطی‌ که هست پر رنگ تر نشه. راستی‌ فکر کنم به خاطره همین یکی از دوستان ایرانی هیچ حال نکرد با ما بچرخه. فکر کن، دختر 7 ساله اش من رو کشید کنار گفت بیا با هم حرف بزنیم این خانوما که دوست ندارند با ما حرف بزنن! و من فکر کردم چرا این ذهنیت برای این بچه شکل گرفته که این غیر محجبه ها دوست ندارند با ما حرف بزنند. کی‌ میفهمیم حجاب یه حکم از هزاران حکم.
اینطور برخورد احساسی با دین .... گمانی بهتر از اون عایدم نکرد اگر گمانم اشتباه بود ببخشید بوی پلورالیزم که میاد اینطوری میشم.




«برخورد احساسی با دین» ... «پلورالیزم» ... من باید از حرف های شما چی برداشت کنم؟
حد اقل آن جا،هم گروهی هایتان دلایل کافی و کاملا روشنی برای دوری جستن از گروه دیگر دارند.دیگرانی که مذهب در زندگیشان آن جایگاهی را ندارد که در زندگی هم گروهی هایتان دارد.
برای مادر من و خیلی های دور و برش هنوز معیار داخل دانستن یک نفر در دین چادری بودن طرف است.بعد از هر دید و باز دید عید،یکی از اولین مواردی که بعد از رفتن مهمان ها یا در ماشین در راه برگشت به آن اشاره می کند این است که عروس فلانی هم که مانتویی شده یا از دختر فلانی دیگه توقع نداشتم که چادر را بگذارد کنار.و این ها را یک جوری می گوید که انگار یک نفر از سپاه اسلام به سپاه کفر پیوسته.
در خانواده ی ما هیچ کس بی حجاب نیست.فقط بعضی چادری هستند و بعضی مانتو می پوشند ولی جبهه گیری چادری ها در برابر دیگران مانند آن چیزیست که دو گروه شما با نمودهای بیرونی کاملا متفاوت در برابر هم دارید.
به نظر من این در ایجاد این فاصله مذهبیون نقش بسیار بسیار پر رنگ تری داشته اند.
امیدوارم که یک وقتی نیاد که برای برداشتن این فاصله ها از مذهب خودتان هم عبور کنید

سال نو مبارک




چرا گمان کردید که برای برداشتن فاصله ممکن است از دینم بگذرم؟ چرا فکر نکردید برای برداشتن این فاصله شاید بروم بهتر دینم را بفهمم و درست تر اجرایش کنم؟
۱۴ فروردين ۸۹ ، ۱۲:۲۶ یک بابایی(البته خانوم!)
"سخت است برایم که مذهب بشود خط...یاد بگیریم احترام بگذاریم و هر که را آنطور که هست بپذیریم،این فاصله قدری کم عمق تر شود"

نه،اینطور نیست که شما میگویی
یک بازنگری کلی در احکام و سیره ائمه کمکت می کند که به اشکال کارت پی ببری
(و البته که معقول هم هست)
البته فراموش نکن که مقوله محبت مردم را در دل داشتن،جداست از بحث مرز قائل شدن با آنها
خواستی بیشتر صحبت میکنیم
الآن خوابم میاد




در تصدیق حرف شما، بنده نگفتم که ما کوتاه بیاییم در دینداریمان، گفتم احترام متقابل بگذاریم. و دقیقا منظورم این بود که این دین برای خط انداختن بین آدمها نیامده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">