از کجا شروع کنیم؟
از اول این سال تحصیلی که من انتخاب شدم به عنوان نماینده ی دانشجویان فوق لیسانس در شورای دانشکده، ماهی یک بار جلسه داشته ایم درباره ی ریز و درشت تصمیم گیری ها. اول سال بحث ها بیشتر حول و حوش مشکلات اقتصادی دانشگاه و به تبع دانشکده بود -- چون در دوران بحران اقتصادی بودیم. ما در جریان تمام جزئیات بودجه ها و حیطه هایی که قرار است این پول در آن ها هزینه شود قرار گرفتیم و نظر دادیم و کم و زیاد کردیم. بعد از آن موضوع عوض شد به اضافه شدن بخش legal studies به دانشکده ی جامعه شناسی و تغییر اسم آن به Sociology and Legal Studies و نتایج بار شدن یک همچین بخشی به دانشکده. اساتید جدیدی که استخدام خواهند شد، مواد و واحد های درسی تازه، دانشجویانی متفاوت (با زمینه هایی مثل حقوق یا آسیب شناسی) که بهمان اضافه خواهند شد و غیره چیزهایی بود که بند به بند بر سرش حرف زدیم، نظر دادیم، مخالفت و موافقت خودمان را صریح و بی پرده اعلام کردیم.
در جلساتی که اینجا شرکت کرده ام اساتید ریز ریز از ما (نماینده ی دانشجویان دوره ی لیسانس، فوق لیسانس، دکتری) پرسیدند که روند ارائه ی واحدها چطور است و چطور باشد بهتر است؟ یا ددلاین طرح پایان نامه ها چه زمانی باشد معقول است، یا برای امتحان جامع و روند پیشرفت دوره ی دکتری چه چیزهایی را در نظر بگیرند و چه چیزهایی را حذف کنند و یا در باره ی اضافه شدن طرح فوق لیسانس یک ساله و تعداد واحدهای آن و مقاله ی پایانی اش نظر تک تک اعضا مطرح شد و غیره؛ که تازه اینها ففط مثال های کوچکی است از آنچه در این جلسات اتفاق می افتد. گذشته از این روند تصمیم گیری که ما را تبدیل می کند به بدنه ی واقعی و به هم پیوسته ی دانشکده که به صورت واحدی یک پارچه به سمت هدفی مشخص در حرکتیم، نحوه ی اجرا و التزام اجرایی همه ی آنچه در جلسات تصویب می شود هم قابل تقدیر است. ندیده ام در این 4 سال که چیزی در این جلسات و شوراها تصویب شود و اجرا نشود.
از همه ی اینها گذشته، نوع برخورد و تساوی ای که همه ی اعضای این جلسات در نظر دادن و حق رای از آن برخوردارند برای کسی مثل من که همیشه زیر مجموعه ی سیستمی بوده که اعضای جامعه/ نهاد/ گروه یا به علت سنشان یا به علت اعتبار مالی شان یا به علت تعداد مدارک علمی شان یا درجه ی اجتماعی شان یا حتی جنسیتشان (و خیلی چیزهای دیگرشان) همیشه بالاتر از عده ای دیگر بوده اند و نظرشان مقدم بر دیگران، تحسین برانگیز است. و در ضمن این را هم در نظر بگیرید که من در اقلیت -- نه تنها اقلیت، که تنها عضو غیر کانادایی-- جمع هستم و با این حال پیش نیامده که حس کنم نظری بر من تحمیل شده یا حرفم شنیده نشده یا هر چه از این دست. حتی طرز نشستن و چیدمان اتاق جلسه که معمولا به صورت مربع است و چه استاد باشی چه دانشجو اگر دیر برسی و جا نباشد که دور میز بنشینی باید از صندلی های ردیف دوم کنار دیوارها استفاده کنی -- حتی اگر رئیس دانشکده باشی -- و هم تقدم و تاخر در صحبت کردن در این جلسات تابع قواعدی یکسان برای همه است.
و در سرتاسر این جلسات من به پشت پرده بودن همه ی تصمیم گیری ها و انتخابهایی که در دانشکده رخ می داد در دوران دانشجویی ام در ایران فکر می کردم. به پولی که طبق بودجه ی دولت به دانشکده ی ما تعلق می گرفت و معلوم نبود غیر از حقوق اساتید و کادر اداری کجای دیگر خرج می شود و یک روز هم مدیر قسمت مالی را گرفتند و بردند و معلوم نشد چی شد آخرش. درباره ی مواد درسی هم که دانشجوها رسماً از سیستم تصمیم گیری کنار گذاشته شده بودند. به روند انتخاب ریاست دانشکده، و رئیس گروهها فکر کرده ام و نقش گروههای دانشجویی در آن-- یادم می آید چه بلبشویی برپاشد روزی که بنا بود دکتر توسلی بشود رئیس گروه جامعه شناسی یا روزی که دکتر آزاد -- ریاست دانشکده -- عوض شد و چقدر همه مان غمگین بودیم از این اتفاقی که توش سهمی نداشتیم ولی تاثیر مستقیمی بر کمیت و کیفیت زندگی دانشجویی مان داشت.
*من از این روند در بقیه ی نهادها خبر ندارم.
- سلام دوست عزیز وبلاگ جالب و زیبایی دارید . تبریک میگم
- اگه با تبادل لینک با من موافق هستی ابتدا من رو با نام :
- ( ماوراء - جن و روح - دعا و طلسم )
- لینک کن و بعد به من خبر بده که من هم شمارو لینک کنم.
---------------------------------------------------------------------------
-----------------------www.Black-Eyes.mee.ir--------------------
---------------------------------------------------------------------------
هان؟؟؟؟ ماورا جن روح دعا طلسم؟ خدا شفای عاجل بده