ظلمات است بترس از خطر گمراهی
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۱۲ ق.ظ
نکن عزیز من! به این جو بی اعتمادی دامن نزن. می فهمم از چه می ترسی. می فهممت وقتی صدایت می لرزد و می گویی حرفهایت را سبک سنگین کن بزن؛ اعتماد نکن به هر کس و ناکس. می فهممت وقتی می ترسی از رودست خوردن از خودی ها. ولی پخش نکن این فکر مسموم را. نگذار گمان کنند بازی را برده اند و ترسیده ایم از مامورهای مخفیشان که بینمانند و از دوستانمانند و از فک و فامیلمانند. نگذار این فضای رعب آور چنگ بیندازد و ایمانت را تکه تکه کند. نگذار باورت شود که دیوار های گوش دار و سیم های تلفن و صفحه های اینترنت شده اند وسیله ی به دام انداختنمان. نگذار اینطور بترسی، اینطور نگران شوی از نوشتن هر پست وبلاگت/م و آیتم های شر شده روی صفحه ی فیس بوکت/م و گوگل ریدرت/م و غیره. نگذار شک کنی به دوستی هایت. نگذار ایمانت از دست برود و نا امید شوی از یاری خدا. نگذار بدبین شوی به ادامه راه. نگذار دلشان خوش شود که یک فریاد دیگر را بی هزینه خفه کرده اند با پراکندن این حس نا امنی. و باور کن که انسان بودنمان هنوز ارزشمند تر از خط و خطوط سیاسی مان و حتی قواعد دینی مان است. و یادت باشد که پایه دوستی های چند ساله مان اشتراکاتمان بوده در عین آگاهی از افتراقاتمان؛ اشتراکاتی ورای این بازی های کثیف.
۸۸/۰۸/۱۷