ای حرمات ...
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۸۸، ۰۱:۱۰ ب.ظ
گفتی: "همه یه کاری می کنن امشب و فردا اینجا باشن؛ ما داریم هماین امشب بر می گردیم تهران؟" حرم غرق چراغهای رنگارنگ بود آن شب. حرفهای من با صاحب حرم تمام شده بود. دلم صاف و روشن بود، هوای مشهد هم. تهران ولی هوایش خراب بود. آسمانش زیاد می غرید آن شب. پروازمان با هزار ساعت تاخیر پرید.
هیچوقت دیگر، این شب سال را مشهد نبوده ام. آن آخرین بار بود.
۸۸/۰۸/۰۷