خوشحالی های نه چندان کوچک این روزهای نگران مایل به سبز
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۱۳ ق.ظ
حواستان هست شماهایی که توی ایران هستید با مایی که نیستیم چه فرقی می کنید؟ شما احتمالاً به کار و زندگیتان می رسید ولی انتخابات در تمام سلول های کار و زندگیتان نفوذ می کند. بنابر این دنبالش نمی دوید، توش نفس می کشید. ما این طرف از صبح پای اینترنت خودمان را خفه می کنیم که در جو و جریان قرار بگیریم چون دور و برمان امن و امان است و ملت همچنان آرام از کنارمان می گذرند با یک لبخند به اندازه ی عرض شانه. شب با چشم های پف کرده، از بس به مانیتور زل زده ایم و خوانده ایم و دیده ایم بدون حتی یک خط کار و درس به رختخواب می خزیم و یک لحظه هم عکس های خیابان های ایران از جلوی نگاهمان دور نمی شود. بعد هی کلنجار می رویم که خوابمان ببرد که نمی برد آخرش و صبح می شود و دوباره پای مانیتور تا شب و این دو هفته را من همینطور گذرانده ام. تجربه ی سختی است دوری.
میان این همه، من امروز کسی را دیدم که چشمهاش برق زد وقتی دستبند سبز من را دید. یک استاد ایرانی-آلمانی که در امریکا به دنیا آمده و بزرگ شده، عربی و فرانسه را روان حرف می زند و با فارسی دست و پا شکسته ای به من گفت "بین من و شیراز دل به دل راه داره". اتاق کارش پر از تابلوهای خطاطی فارسی و عربی بود و یک فرش ایرانی و هزار تا بالشتک با نقوش شرقی. کتابخانه اش که کلاً در مخیله من نمی گنجید. با هم حرف زدیم درباره ی طرح پایان نامه ی من، کتاب او، و انتخابات ایران. از زهرا رهنورد گفت و اینکه چه می بیند از تغییرات ایران و با هم کمی تحلیل کردیم اوضاع را. از در آمدنه بیرون گفت خبر پیروزی موسوی را به من بده.
۸۸/۰۳/۱۹
لازم؟ خیلی انتخابی نیست گمانم. شرایط است.