از آن شراب که گر جرعهای از او بچکد ...
يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۸۸، ۰۷:۵۲ ق.ظ
تمام شد. و تو انتظار نداشته باش که برایت نقدهایم را بگویم. و تو انتظار نداشته باش که بنشینم اینجا و بنویسم دلم از چه می سوزد. بگویم که دور و برمان ارمیا کم است، خشی زیاد. بنویسم بیوتن داستان ارمیا که نبود، قصه ی تمام نشدنی کربلا بود.
۸۸/۰۱/۲۳